English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (5 milliseconds)
English Persian
The future of the team is shrouded in uncertainty. آینده این تیم بلاتکلیف است.
Other Matches
in limbo <adv.> بلاتکلیف
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
suspense file پرونده بلاتکلیف
To be left in the air. To hang fire . بلاتکلیف ماندن
after mentioned پس آینده
in the near future در آینده نزدیک
remote future آینده دور
fear of the future وحشت از آینده
for the future <adv.> برای آینده
dead-end job شغلی بی آینده
ex nunc برای آینده
morrow [Old English] فردا [ آینده]
after ages ادوار آینده
sustainable <adj.> آینده گرا
not now or ever نه اکنون و نه در آینده
doctor-to-be پزشک آینده
future-oriented <adj.> آینده گرا
a rosy future آینده امید بخشی
sustainable <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
time will tell در آینده معلوم می شود
in the long run <idiom> آینده دور،درآخر
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
I am hopeful about the future. درباره آینده امیدوارهستم
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
lay up <idiom> ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
project پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
prospect [of something] آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
opens برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
archive فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
upward compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com