Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
Other Matches
polyclinic
درمانگاه عمومی درمانگاه چند بخشی
infirmaries
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
day fighter
هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
circular scanning
مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
dispensary
درمانگاه
health clinic
درمانگاه
dispensaries
درمانگاه
clinic
درمانگاه
clinics
درمانگاه
psychiatric clinic
درمانگاه روانپزشکی
general outpatient clinic
درمانگاه عمومی
general outpatient clinic
درمانگاه نظامی
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
specialty clinic
درمانگاه تخصصی بهداری
dressing station
درمانگاه کمکهای اولیه وزخم بندی
after mentioned
پس آینده
dead-end job
شغلی بی آینده
ex nunc
برای آینده
doctor-to-be
پزشک آینده
for the future
<adv.>
برای آینده
not now or ever
نه اکنون و نه در آینده
remote future
آینده دور
fear of the future
وحشت از آینده
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
after ages
ادوار آینده
morrow
[Old English]
فردا
[ آینده]
in the near future
در آینده نزدیک
sustainable
<adj.>
آینده گرا
daily
<adj.>
<adv.>
روزانه
dailies
روزانه
diurnally
روزانه
day by day
روزانه
by d.
روزانه
perdiem
روزانه
quotidian
روزانه
per day
روزانه
day-to-day
<adj.>
روزانه
everyday
<adj.>
روزانه
each day
<adv.>
روزانه
every day
<adv.>
روزانه
every single day
<adv.>
روزانه
on a daily basis
<adv.>
روزانه
day in, day out
<adv.>
روزانه
workaday
روزانه
diurnal
روزانه
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
I am hopeful about the future.
درباره آینده امیدوارهستم
a rosy future
آینده امید بخشی
time will tell
در آینده معلوم می شود
sustainable
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
in the long run
<idiom>
آینده دور،درآخر
daily round
گردش روزانه
daily pay
دستمزد روزانه
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
order of the day
برنامه روزانه
dailgy food allowance
جیره روزانه
victualling allowance
جیره روزانه
daily round
کارهای روزانه
daily storage
مخزن روزانه
every single day
<adv.>
بطور روزانه
habitude
عادت روزانه
mean daily
متوسط روزانه
every day
<adv.>
بطور روزانه
diurnal tide
کشند روزانه
diurnal load
بار روزانه
morning orders
برنامه روزانه
morning orders
دستورات روزانه
duily bread
نان روزانه
day hospital
بیمارستان روزانه
each day
<adv.>
بطور روزانه
day in, day out
<adv.>
بطور روزانه
daily wage
مزد روزانه
purchase journal
دفترخرید روزانه
day school
مدرسهی روزانه
journal
دفتروقایع روزانه
journal
گزارش روزانه
way of life
فعالیتهای روزانه
workouts
ورزش روزانه
workout
ورزش روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
بطور روزانه
journals
گزارش روزانه
day schools
مدرسهی روزانه
journals
دفتروقایع روزانه
Take no thought of the morrow.
نگران فردا
[آینده]
نباش.
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
ovservation
مراقبت
tendance
مراقبت
watchfulness
مراقبت
care
مراقبت
eyesight
مراقبت
surveillance
مراقبت
vigilance
مراقبت
unattended
بی مراقبت
counter surveillance
ضد مراقبت
watchful
مراقبت
espial
مراقبت
cares
مراقبت
cared
مراقبت
daily routine
عادت جاری روزانه
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
rationed
مقدار جیره روزانه
semidiurnal tide
کشند نیم روزانه
log book
دفتر رخدادهای روزانه
working day
ساعت کار روزانه
log books
دفتر رخدادهای روزانه
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
breviary
کتاب نمازوادعیه روزانه
dailgy food allowance
جیره غذایی روزانه
utilization
کاربرد روزانه استفاده
daily bread
نان یارزق روزانه
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
daily flood peak
بیشینه روزانه سیل
diaries
دفتر یادداشت روزانه
logbook
گزارش روزانه سفرکشتی
diaries
دفتر خاطرات روزانه
journal book
دفتر گزارش روزانه
plan of the day
برنامه روزانه ناو
diary
دفتر یادداشت روزانه
day of supply
روز امادتدارکات روزانه
ration
مقدار جیره روزانه
diary
دفتر خاطرات روزانه
extern
کمک پزشک روزانه
rations
مقدار جیره روزانه
lay up
<idiom>
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
ensured
مراقبت کردن در
ensure
مراقبت کردن در
watchtowers
برج مراقبت
acoustical surveillance
مراقبت صوتی
care of supplies
مراقبت اماد
air surveillance
مراقبت هوایی
animadversion
مراقبت مشاهده
insures
مراقبت کردن در
area monitoring
مراقبت منطقهای
ensures
مراقبت کردن در
ensuring
مراقبت کردن در
insuring
مراقبت کردن در
air search
مراقبت هوایی
watchtower
برج مراقبت
combat surveillance
مراقبت رزمی
ground surveillance
مراقبت زمینی
to see after
مراقبت کردن
listening watch
مراقبت به گوش
due care
مراقبت کافی
helical scanning
مراقبت مارپیچی
see to it
مراقبت کردن
sea surveillance
مراقبت دریایی
residential care
مراقبت پناهگاهی
day care
مراقبت در روز
to see to it
مراقبت کردن
to llok
مراقبت کردن
watch
مراقبت کردن
Medicare
مراقبت پزشکی
watched
مراقبت کردن
watches
مراقبت کردن
watch tower
برج مراقبت
watching
مراقبت کردن
control towers
برج مراقبت
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
daylight traffic line
خط منع ایاب ذهاب روزانه
daybook
دفتر ثبت وقایع روزانه
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
diarist
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarists
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
logs
شرح روزانه جدول لگاریتم
log
شرح روزانه جدول لگاریتم
system log
گزارش روزانه عملیات سیستم
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
projected
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
airborne beacon
برج مراقبت هوابرد
to ensure something
مراقبت کردن در
[چیزی]
cares
محافظت کردن مراقبت
surveillance
دیدبانی و مراقبت از منطقه
cared
محافظت کردن مراقبت
care
محافظت کردن مراقبت
lookout
مراقبت عمل پاییدن
maintains
به خوبی مراقبت شده
maintained
به خوبی مراقبت شده
maintain
به خوبی مراقبت شده
lookouts
مراقبت عمل پاییدن
vigilance
مراقبت به گوش بودن
radar scan
مراقبت بوسیله رادار
searched
مراقبت کردن از زمین
under one's wing
<idiom>
تحت مراقبت کسی
searches
مراقبت کردن از زمین
air beacon
برج مراقبت پایگاه
attendances
ملازمت مراقبت رسیدگی
attendance
ملازمت مراقبت رسیدگی
sector of search
منطقه مراقبت رادار
radar beacon
برج مراقبت رادار
overwatch
مراقبت از حرکت بااتش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com