English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
English Persian
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
Other Matches
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
management group ائتلاف چند شرکت
consortia ائتلاف چند شرکت
consortium ائتلاف چند شرکت
consortiums ائتلاف چند شرکت
introduce شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introduced شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introduces شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
fusions ائتلاف یک شرکت باشرکت دیگر
fusion ائتلاف یک شرکت باشرکت دیگر
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
intercommon باهم شرکت کردن
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
resgestae امور انجام شده
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
executive information system نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
Kaleida Labs شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
in on <idiom> برای کای باهم جمع شدن
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
outwork قسمتی از کار شرکت که توسط افرادخارجی انجام میگیرد
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
tristimulus values مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
to set by the ears باهم بدکردن باهم مخالف کردن
exploitative انتفاعی
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
utilitarianism مکتب انتفاعی
exploitation عمل انتفاعی
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
nonprofit organization سازمان غیر انتفاعی
nonprofit firm موسسه غیر انتفاعی
nonprofit enterprises موسسات غیر انتفاعی
nonprofit firm بنگاه غیر انتفاعی
consortia کنسرسیوم
consortiums کنسرسیوم
consortium کنسرسیوم
office مناسب برای استفاده در شرکت
residents ما برای یک شرکت کار کند
resident ما برای یک شرکت کار کند
offices مناسب برای استفاده در شرکت
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
consortium of bankers کنسرسیوم بانکی
entry fee مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
compatibility توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
nominate تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominating تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
incorporation جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
nominates تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
wordprocessing شرکت متخصص در پردازش کلمات برای شرکتهای دیگر
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
take over bid پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
starter's list فهرست اسبهاییکه واجدشرایط برای شرکت درمسابقه نیستند
offshore company شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
for doing it برای انجام ان
micropro یک شرکت نرم افزاری کالیفرنیایی که برای ریزکامپیوترها برنامه تهیه میکند
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
overt collusion تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
providers شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
lotus شرکت نرم افزاری که بیشتر برای برنامههای صفحه گسترده اش معروف است
lotuses شرکت نرم افزاری که بیشتر برای برنامههای صفحه گسترده اش معروف است
off roader شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
COMPAQ شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
starting fee مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
provider شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
undertaken توافق برای انجام کاری
undertake توافق برای انجام کاری
demand تقاضا برای انجام چیزی
demanded تقاضا برای انجام چیزی
demands تقاضا برای انجام چیزی
undertakes توافق برای انجام کاری
mission essential ضروری برای انجام ماموریت
prospectus شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
prospectuses شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
to have done برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
helped روش آسانتر برای انجام کاری
help روش آسانتر برای انجام کاری
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
helps روش آسانتر برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
bar توقف کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
bars توقف کسی برای انجام کاری
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
prone سرازیر مستعد برای انجام کار
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
technique روش با مهارت برای انجام کاری
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
do one's thing <idiom> انجام کار پر لذت برای شخص
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
proprietary file format روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
macro تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
processes انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
process انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
arithmetic توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
server کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
computing میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
metacompilation کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
macwrite برنامه کاربردی پردازش کلمه برای ریزکامپیوتر مک اینتاش که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
for next to nothing <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com