Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English
Persian
bath
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
ابتنی کردن حمام گرفتن
Other Matches
to take a bath
ابتنی کردن
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
basks
حمام افتاب گرفتن
basking
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
bask
حمام افتاب گرفتن
sea bathing
ابتنی دریایی کردن
sudatorium
حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
bathe
ابتنی
bathes
ابتنی
cold bath
ابتنی با اب سرد
promiscuous bathing
ابتنی زن و مرد باهم
martemper
حمام گرم برای سخت کردن
sponge
ابر حمام با اسفنج پاک کردن یاترکردن
sponging
ابر حمام با اسفنج پاک کردن یاترکردن
sponged
ابر حمام با اسفنج پاک کردن یاترکردن
water quench
حمام آب
water bath
حمام آب
copper bath
حمام مس
waterbath
حمام آب
bath house
حمام
bathroom
حمام
sand bath
حمام شن
bathrooms
حمام
washrooms
حمام
washroom
حمام
bain-marie
حمام آب
double boiler
حمام آب
bagnio
حمام
tray
حمام
Turkish baths
حمام
Turkish bath
حمام
bathhouse
حمام
bath
حمام
trays
حمام
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
bathtub
وان حمام
toilet waters
عطر حمام
thermae
حمام اب گرم
sudatorium
حمام بخار
sun bath
حمام افتابی
cockroach
سوسک حمام
oil bath
حمام روغن
turkey bath
حمام شرقی
dyeing bath
حمام رنگرزی
toilet water
عطر حمام
metal bath
حمام فلز
a bath towel
حوله حمام
ultrasonic bath
حمام فراصوتی
cockroaches
سوسک حمام
steam bath
حمام بخار
sweating bath
حمام گرم
sweating bath
حمام بخار
bathtubs
وان حمام
sunbath
حمام افتاب
bathing tub
حمام فرنگی
bathmats
پادری حمام
swimming bath
[British E]
[old-fashioned]
حمام
[با استخر]
hammam
حمام اسلامی
swimming pool
حمام
[با استخر]
bathhouse
حمام
[با استخر]
bathrobes
رخت حمام
unwashed
حمام نگرفته
vaporarium
حمام بخار
hypocaust
جهنم حمام
bath
حمام ابکاری
washcloth
لیف حمام
vapour bath
حمام بخار
washcloth
کیسه حمام
bath-house
حمام عمومی
bath
حمام فرنگی
bathed
حمام فرنگی
acid bath
حمام اسید
bathed
حمام ابکاری
bathing caps
کلاه حمام
bathmat
پادری حمام
bathing cap
کلاه حمام
shower bath
حمام دوش
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
furnace
تون حمام وغیره
molten bath
حمام ذوب فلزات
I'd like a room with bath.
من یک اتاق با حمام میخواهم.
furnaces
تون حمام وغیره
roaches
سوسک حمام کجوله
swimming things
لوازم شنا
[حمام]
bathing clothes
لباس شنا
[حمام]
bathing clothes
لوازم شنا
[حمام]
bathing gear
لوازم شنا
[حمام]
oil bath lubrication
روغنکاری حمام روغن
bathing gear
لباس شنا
[حمام]
bathing things
لباس شنا
[حمام]
therms
حمام عمومی گرما
salt bath furnace
کوره حمام نمک
therms
واحد گرما حمام
therm
حمام عمومی گرما
shaking bath
حمام تکان دهنده
swimming things
لباس شنا
[حمام]
therm
واحد گرما حمام
bathing things
لوازم شنا
[حمام]
bath dye
حمام رنگرزی الیاف
caldarium
گرمخانه در حمام رومی
saunas
حمام بخار فنلاندی
sun lamp
لامپ حمام آفتاب
sun lamps
لامپ حمام آفتاب
sauna
حمام بخار فنلاندی
foam rubber
ابر حمام ابرلاستیکی
roach
سوسک حمام کجوله
receptor
دستگاه گیرنده وان حمام
receptors
دستگاه گیرنده وان حمام
salt bath hardening
سخت گردانی حمام نمک
What find bath.
عجب حمام خوبی است
bathmat
حصیر یا فرشک پای وان حمام
salt bath case hardening
سخت گردانی سطحی حمام نمک
bathmats
حصیر یا فرشک پای وان حمام
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
May I have a bath towel?
ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
tub
حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
bubble bath
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
Frigi darium
[تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
bubble baths
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
tubs
حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
fogs
تیره کردن مه گرفتن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
obtain
فراهم کردن گرفتن
fog
تیره کردن مه گرفتن
obtains
فراهم کردن گرفتن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
embracing
در بر گرفتن بغل کردن
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
embraced
در بر گرفتن بغل کردن
embrace
در بر گرفتن بغل کردن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
embraces
در بر گرفتن بغل کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
educe
گرفتن استخراج کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
circles
گرفتن احاطه کردن
circling
گرفتن احاطه کردن
bevel
پخ کردن لبه گرفتن
to smell out
گرفتن وپیدا کردن
engages
گرفتن استخدام کردن
engage
گرفتن استخدام کردن
circle
گرفتن احاطه کردن
strike root
ریشه کردن گرفتن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
embeds
دور گرفتن جاسازی کردن
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
embed
دور گرفتن جاسازی کردن
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
follow through
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
hug
بغل کردن محکم گرفتن
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
rises
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
rise
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
to get to
شروع کردن دست گرفتن
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
wailed
ناله کردن ماتم گرفتن
wailing
ناله کردن ماتم گرفتن
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
wails
ناله کردن ماتم گرفتن
borrow
وام گرفتن اقتباس کردن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
سبقت گرفتن از خطور کردن
passes
سبقت گرفتن از خطور کردن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...