English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (4 milliseconds)
English Persian
proposal ابراز
proposals ابراز
revelation ابراز
revelations ابراز
manifestation ابراز
manifestations ابراز
irreticence ابراز
Other Matches
empressement ابراز صمیمیت
evinces ابراز کردن
evincing ابراز کردن
evince ابراز کردن
self assertiveness ابراز وجود
presentation of evidance ابراز دلیل
lay bare ابراز کردن
irreticent ابراز کننده
evinced ابراز کردن
divulges ابراز کردن
merriment ابراز شادی
divulged ابراز کردن
expressing ابراز کردن
expresses ابراز کردن
expressed ابراز کردن
divulge ابراز کردن
divulging ابراز کردن
express ابراز کردن
expressions ابراز کلمه بندی
certificate of achievement مدرک ابراز لیاقت
certificate of capacity مدرک ابراز لیاقت
impemitently بدون ابراز پشیمانی
professing ابراز ایمان کردن
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
professes ابراز ایمان کردن
profess ابراز ایمان کردن
expression ابراز کلمه بندی
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
to say something to the effect that ... ابراز کردن خود دایربراینکه ...
evince معلوم کردن ابراز داشتن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
exhibiting ارائه دادن ابراز کردن
exhibit ارائه دادن ابراز کردن
display نشان دادن ابراز کردن
exhibits ارائه دادن ابراز کردن
exhibited ارائه دادن ابراز کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
displays نشان دادن ابراز کردن
displaying نشان دادن ابراز کردن
holy cow ! [holy smoke !] <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
Everyone sends their regards to you. همه بهت ابراز ارادت کردن.
Holy moly! <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
citation تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citations تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
self expression ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
brainstorming گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com