Dictiornary-Farsi | ابراز دلیل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
presentation of evidance	ابراز دلیل


Search result with all words

presumption hominis	قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
Other Matches

proposal	ابراز
manifestation	ابراز
manifestations	ابراز
revelations	ابراز
revelation	ابراز
proposals	ابراز
irreticence	ابراز
evinced	ابراز کردن
evinces	ابراز کردن
evince	ابراز کردن
expressed	ابراز کردن
irreticent	ابراز کننده
divulging	ابراز کردن
merriment	ابراز شادی
divulges	ابراز کردن
empressement	ابراز صمیمیت
divulged	ابراز کردن
divulge	ابراز کردن
evincing	ابراز کردن
express	ابراز کردن
self assertiveness	ابراز وجود
lay bare	ابراز کردن
expresses	ابراز کردن
expressing	ابراز کردن
certificate of capacity	مدرک ابراز لیاقت
professing	ابراز ایمان کردن
certificate of achievement	مدرک ابراز لیاقت
professes	ابراز ایمان کردن
heart goes out to someone <idiom>	ابراز احساسات کردن
profess	ابراز ایمان کردن
expression	ابراز کلمه بندی
expressions	ابراز کلمه بندی
impemitently	بدون ابراز پشیمانی
display	نشان دادن ابراز کردن
exhibit	ارائه دادن ابراز کردن
to say something to the effect that ...	ابراز کردن خود دایربراینکه ...
exhibited	ارائه دادن ابراز کردن
displayed	نشان دادن ابراز کردن
displaying	نشان دادن ابراز کردن
displays	نشان دادن ابراز کردن
evincing	معلوم کردن ابراز داشتن
evinced	معلوم کردن ابراز داشتن
exhibiting	ارائه دادن ابراز کردن
exhibits	ارائه دادن ابراز کردن
evince	معلوم کردن ابراز داشتن
evinces	معلوم کردن ابراز داشتن
scope for one's energies	میدان برای ابراز فعالیت
holy cow ! [holy smoke !] <idiom>	اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
Everyone sends their regards to you.	همه بهت ابراز ارادت کردن.
citations	تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citation	تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
self expression	ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
Holy moly! <idiom>	اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
brainstorming	گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
ideologies	بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology	بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
demonstration	دلیل
demonstrations	دلیل
testimony	دلیل
symptom	دلیل
disproof	دلیل رد
argumentum	دلیل
testimonies	دلیل
symptoms	دلیل
proof	دلیل
expessive	دلیل
uncaused	بی دلیل
rationale	دلیل
proofs	دلیل
reason	دلیل
evidence	دلیل
reasoning	دلیل
arguments	دلیل
argument	دلیل
sake	دلیل
rebutting evidence	رد دلیل
earnest	دلیل
on the ground of	به دلیل
reasons	دلیل
reasonless	بی دلیل
document in proof	دلیل مستند
sole argument	یگانه دلیل
sign of weakness	دلیل ضعف
rebutting evidence	دلیل معارض
clear proof	دلیل واضح
sole argument	تنها دلیل
sole argument	دلیل منحصربفرد
the reason why	دلیل اینکه
comeback	دلیل قانونی
conclusive evidence	دلیل قاطع
A telling reason .	دلیل گویا
comebacks	دلیل قانونی
floorer	دلیل قاطع
ratiocinate	دلیل اوردن
written evidence	دلیل کتبی
muniment of title	دلیل سمت
on no account	به هیچ دلیل
by impl <adv.>	به این دلیل
onus probandi	بار دلیل
for reasons	به چندین دلیل
oral evidence	دلیل شفاهی
evidence of conformity	دلیل مطابقت
muniment of title	دلیل مالکیت
preservation of evidence	تامین دلیل
documentary evidence	دلیل کتبی
song and dance <idiom>	دلیل آوردن
hereat	باین دلیل
proof of debt	دلیل طلب
proof of laziness	دلیل تنبلی
justifiable reason	دلیل موجه
direct objects	دلیل اوردن
as a result of this <adv.>	به این دلیل
unreasonable	بی دلیل زورگو
for that reason <adv.>	به این دلیل
in this vein <adv.>	به این دلیل
in this wise <adv.>	به این دلیل
in this manner <adv.>	به این دلیل
in this respect <adv.>	به این دلیل
indirect objects	دلیل اوردن
insofar <adv.>	به این دلیل
object	دلیل اوردن
in so far <adv.>	به این دلیل
objected	دلیل اوردن
in this sense <adv.>	به این دلیل
objecting	دلیل اوردن
for this reason <adv.>	به این دلیل
objects	دلیل اوردن
in consequence <adv.>	به این دلیل
by implication <adv.>	به این دلیل
demonstrating	دلیل اوردن
symptom	اثر دلیل
symptoms	اثر دلیل
justification	دلیل اوری
justifications	دلیل اوری
rationalization	دلیل تراشی
mainspring	دلیل اصلی
afortiori	با دلیل قویتر
agument	دلیل حجت
anabsurd arument	دلیل نامعقول
in no case	به هیچ دلیل
because of	بدین دلیل
clear evidence	دلیل واضح
demonstrates	دلیل اوردن
consequently <adv.>	به این دلیل
as a consequence <adv.>	به این دلیل
in this way <adv.>	به این دلیل
whereby <adv.>	به این دلیل
therefore <adv.>	به این دلیل
thus [therefore] <adv.>	به این دلیل
demonstrate	دلیل اوردن
as a result <adv.>	به این دلیل
demonstrated	دلیل اوردن
hence <adv.>	به این دلیل
propounder	ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
whencesoever	از هرجا بهر دلیل
wherefore	بچه دلیل بخاطر چه
without rime or reason	بی مناسبت بی جهت بی دلیل
This is mainly because ...	دلیل اصلی آن اینست که ...
bring something on <idiom>	دلیل افزایش سریع
bone of contention <idiom>	دلیل برای جنگیدن
vicious circle <idiom>	دلیل وتاثیری بانتیجه بد
get to the bottom of <idiom>	دلیل اصلی را فهمیدن
to stand one's ground	بر سر دلیل خود ایستادن
philosophises	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophising	فیلسوفانه دلیل اوردن
lead proof	ارائه دلیل کردن
philosophize	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophized	فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophizes	فیلسوفانه دلیل اوردن
inconsequently	بطور بی ربط یا بی دلیل
philosophizing	فیلسوفانه دلیل اوردن
bate	دلیل وبرهان اوردن
for no p reason	بدون دلیل ویژه
philosophised	فیلسوفانه دلیل اوردن
approving truth	دلیل قانع کننده
on the impluse of the moment	بیخود بدون دلیل
reasons	با دلیل ثابت کردن
secondhand evidence	دلیل دست دوم
reason	با دلیل ثابت کردن
reasons	دلیل وبرهان اوردن
that does not f.	این دلیل نمیشود
there is no reason	هیچ دلیل ندارد
to prove with reasons	با دلیل ثابت کردن
reason	دلیل وبرهان اوردن
argued	دلیل اوردن استدلال کردن
substantiated	با دلیل ومدرک اثبات کردن
mania	عشق هیجان بی دلیل وزیاد
argue	دلیل اوردن استدلال کردن
manias	عشق هیجان بی دلیل وزیاد
alleging	دلیل اوردن ارائه دادن
alleges	دلیل اوردن ارائه دادن
dogmatism	افهار عقیده بدون دلیل
argues	دلیل اوردن استدلال کردن
arguing	دلیل اوردن استدلال کردن
substantiate	با دلیل ومدرک اثبات کردن
account	دلیل موجه اقامه کردن
substantiating	با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates	با دلیل ومدرک اثبات کردن
proof is the result of evidenc	دلیل نتیجه مدرک است
to give reasons for a thing	دلیل برای چیزی اوردن