Total search result: 201 (31 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to save ones face |
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن |
|
|
Other Matches |
|
to keep state |
شان یا مقام خودراحفظ کردن |
retain |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
retaining |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
celebrating |
نگاه داشتن تقدیس کردن |
retained |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
retains |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
celebrate |
نگاه داشتن تقدیس کردن |
celebrates |
نگاه داشتن تقدیس کردن |
filed |
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن |
to shut in |
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن |
file |
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن |
memorialize |
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن |
to keep up |
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن |
c clamp |
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر |
surf |
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات |
intubation |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |
he looked me in the face |
توی صورت من نگاه کرد |
keeps |
نگاه داشتن |
hold |
نگاه داشتن |
refrains |
نگاه داشتن |
keep |
نگاه داشتن |
retaining |
نگاه داشتن |
retain |
نگاه داشتن |
holds |
نگاه داشتن |
stay |
نگاه داشتن |
stayed |
نگاه داشتن |
refraining |
نگاه داشتن |
retains |
نگاه داشتن |
retained |
نگاه داشتن |
refrain |
نگاه داشتن |
to hang up |
نگاه داشتن |
refrained |
نگاه داشتن |
stop |
نگاه داشتن |
to keep in |
نگاه داشتن |
preservatize |
نگاه داشتن |
to stop [doing something] |
نگاه داشتن |
stopped |
نگاه داشتن |
to lay fast |
نگاه داشتن |
to give support to |
نگاه داشتن |
to keep any one waiting |
نگاه داشتن |
stops |
نگاه داشتن |
to put to a pause |
نگاه داشتن |
tackle |
نگاه داشتن |
tackled |
نگاه داشتن |
stopping |
نگاه داشتن |
tackles |
نگاه داشتن |
tackling |
نگاه داشتن |
to lock out |
نگاه داشتن |
commemorated |
بیادگار نگاه داشتن |
to keep in |
روشن نگاه داشتن |
to keep down |
پایین نگاه داشتن |
keep under one's hat <idiom> |
پنهان نگاه داشتن |
commemorates |
بیادگار نگاه داشتن |
impark |
در محوطه نگاه داشتن |
to hush up |
ساکت نگاه داشتن |
hold down |
مطیع نگاه داشتن |
shrouded |
در زیرحجاب نگاه داشتن |
to keep at bay |
معطل نگاه داشتن |
shroud |
در زیرحجاب نگاه داشتن |
to keep away |
دور نگاه داشتن |
stunts |
کوتاه نگاه داشتن |
inshrine |
با حرمت نگاه داشتن |
commemorating |
بیادگار نگاه داشتن |
on ice <idiom> |
دور نگاه داشتن |
commemorate |
بیادگار نگاه داشتن |
to keep on |
روشن نگاه داشتن |
to pick up oneself |
خودرا نگاه داشتن |
wedges |
باگوه نگاه داشتن |
wedging |
باگوه نگاه داشتن |
keep on |
بازهم نگاه داشتن |
freezes |
ثابت نگاه داشتن |
hides |
مخفی نگاه داشتن |
hide |
مخفی نگاه داشتن |
stunting |
کوتاه نگاه داشتن |
stunt |
کوتاه نگاه داشتن |
to hold in trust |
بطورامانت نگاه داشتن |
wedged |
باگوه نگاه داشتن |
to behave oneself |
ادب نگاه داشتن |
journalize |
دفترروزانه نگاه داشتن |
to keep on file |
درپرونده نگاه داشتن |
enwomb |
در رحم نگاه داشتن |
wedge |
باگوه نگاه داشتن |
to keep the pot boiling |
کارهارادرجریان نگاه داشتن |
to lay up in a napkin |
بی مصرف نگاه داشتن |
to keep on |
پیوسته نگاه داشتن |
inurn |
در فرف نگاه داشتن |
freeze |
ثابت نگاه داشتن |
hold over |
برای اینده نگاه داشتن |
pawl |
باگیره یاعایق نگاه داشتن |
to rein up |
جلو اسب را نگاه داشتن |
to observe the proprieties |
اداب معاشرت را نگاه داشتن |
to time a race |
وقت مسابقهای را نگاه داشتن |
commemorating |
نگاه داشتن جشن گرفتن |
saved |
رهایی بخشیدن نگاه داشتن |
save |
رهایی بخشیدن نگاه داشتن |
smothering |
در دل نگاه داشتن خفه شدن |
saves |
رهایی بخشیدن نگاه داشتن |
smothered |
در دل نگاه داشتن خفه شدن |
smothers |
در دل نگاه داشتن خفه شدن |
spare |
برای یدکی نگاه داشتن |
commemorate |
نگاه داشتن جشن گرفتن |
spare |
درذخیره نگاه داشتن مضایقه |
Keep somebody at bay <idiom> |
[کسی را دور نگاه داشتن] |
spared |
درذخیره نگاه داشتن مضایقه |
commemorated |
نگاه داشتن جشن گرفتن |
keep something at bay <idiom> |
[چیزی را دور نگاه داشتن] |
spared |
برای یدکی نگاه داشتن |
smother |
در دل نگاه داشتن خفه شدن |
commemorates |
نگاه داشتن جشن گرفتن |
enchain |
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن |
excludes |
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از |
to p a vehicle or horse |
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن |
cellarage |
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی |
to keep on |
در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه] |
exclude |
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از |
fish globe |
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی |
keek |
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن |
keep up appearances |
فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن |
pinfold |
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن |
to trainb arms |
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن |
laniard |
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود |
clipboards |
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد |
clipboard |
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد |
outrigger |
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری |
to hold any one to ransom |
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند |
planch |
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
guarding |
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن |
guard |
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن |
guards |
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن |
to keep time |
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن |
channeled |
ابروی پهن |
beetle brow |
ابروی پرمو |
channelled |
ابروی پهن |
channel |
ابروی پهن |
channels |
ابروی پهن |
channeling |
ابروی پهن |
intercepting ditch |
جوی کوهی ابروی بالای کند |
variable ratio |
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند |
inventory |
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی |
numeric |
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود |
intubate |
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust |
longs |
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن |
longest |
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن |
longer |
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن |
longed |
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن |
long- |
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن |
long |
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن |
zinjanthropus |
شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی |
decision |
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد |
decisions |
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد |
gloated |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
gloating |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
gloat |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
gloats |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
look at me |
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید |
to plagiarize |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
to crib |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
to copy |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
stared |
رک نگاه کردن |
squints |
چپ نگاه کردن |
squint |
چپ نگاه کردن |
stare |
رک نگاه کردن |
stares |
رک نگاه کردن |
eye |
نگاه کردن |
to look on with |
نگاه کردن |
squinted |
چپ نگاه کردن |
squinny |
کج کج نگاه کردن |
to look daggers |
چپ چپ نگاه کردن |
to dwell on |
نگاه کردن |
leers |
نگاه کج کردن |
to watch |
نگاه کردن |
regard |
نگاه کردن |
leer |
نگاه کج کردن |
regarded |
نگاه کردن |
regards |
نگاه کردن |
sees |
نگاه کردن |
To look askance. To give a dirty look. |
چپ چپ نگاه کردن |
see |
نگاه کردن |
dirty look <idiom> |
چپ چپ نگاه کردن |
leered |
نگاه کج کردن |
leering |
نگاه کج کردن |
eyeing |
نگاه کردن |
eyes |
نگاه کردن |
eying |
نگاه کردن |
to set eyes on |
نگاه کردن |
ogling |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
ogles |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
ogle |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
ogled |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
gazes |
بادقت نگاه کردن |
glare |
خیره نگاه کردن |
gazes |
خیره نگاه کردن |
glows |
نگاه سوزان کردن |
glowed |
نگاه سوزان کردن |
glow |
نگاه سوزان کردن |
peeked |
زیرچشمی نگاه کردن |
gazed |
خیره نگاه کردن |
to have a look at something |
بچیزی نگاه کردن |
gaze |
بادقت نگاه کردن |