Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
Other Matches
to keep state
شان یا مقام خودراحفظ کردن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
surf
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
he looked me in the face
توی صورت من نگاه کرد
keeps
نگاه داشتن
hold
نگاه داشتن
refrains
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
holds
نگاه داشتن
stay
نگاه داشتن
stayed
نگاه داشتن
refraining
نگاه داشتن
retains
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
refrain
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
refrained
نگاه داشتن
stop
نگاه داشتن
to keep in
نگاه داشتن
preservatize
نگاه داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stopped
نگاه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
to give support to
نگاه داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
stops
نگاه داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
tackle
نگاه داشتن
tackled
نگاه داشتن
stopping
نگاه داشتن
tackles
نگاه داشتن
tackling
نگاه داشتن
to lock out
نگاه داشتن
commemorated
بیادگار نگاه داشتن
to keep in
روشن نگاه داشتن
to keep down
پایین نگاه داشتن
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
commemorates
بیادگار نگاه داشتن
impark
در محوطه نگاه داشتن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
hold down
مطیع نگاه داشتن
shrouded
در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep at bay
معطل نگاه داشتن
shroud
در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep away
دور نگاه داشتن
stunts
کوتاه نگاه داشتن
inshrine
با حرمت نگاه داشتن
commemorating
بیادگار نگاه داشتن
on ice
<idiom>
دور نگاه داشتن
commemorate
بیادگار نگاه داشتن
to keep on
روشن نگاه داشتن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
wedges
باگوه نگاه داشتن
wedging
باگوه نگاه داشتن
keep on
بازهم نگاه داشتن
freezes
ثابت نگاه داشتن
hides
مخفی نگاه داشتن
hide
مخفی نگاه داشتن
stunting
کوتاه نگاه داشتن
stunt
کوتاه نگاه داشتن
to hold in trust
بطورامانت نگاه داشتن
wedged
باگوه نگاه داشتن
to behave oneself
ادب نگاه داشتن
journalize
دفترروزانه نگاه داشتن
to keep on file
درپرونده نگاه داشتن
enwomb
در رحم نگاه داشتن
wedge
باگوه نگاه داشتن
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
to lay up in a napkin
بی مصرف نگاه داشتن
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
inurn
در فرف نگاه داشتن
freeze
ثابت نگاه داشتن
hold over
برای اینده نگاه داشتن
pawl
باگیره یاعایق نگاه داشتن
to rein up
جلو اسب را نگاه داشتن
to observe the proprieties
اداب معاشرت را نگاه داشتن
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
commemorating
نگاه داشتن جشن گرفتن
saved
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothering
در دل نگاه داشتن خفه شدن
saves
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothered
در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers
در دل نگاه داشتن خفه شدن
spare
برای یدکی نگاه داشتن
commemorate
نگاه داشتن جشن گرفتن
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
Keep somebody at bay
<idiom>
[کسی را دور نگاه داشتن]
spared
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
commemorated
نگاه داشتن جشن گرفتن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
spared
برای یدکی نگاه داشتن
smother
در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorates
نگاه داشتن جشن گرفتن
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
excludes
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
exclude
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
fish globe
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
keep up appearances
فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
pinfold
جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger
چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
channeled
ابروی پهن
beetle brow
ابروی پرمو
channelled
ابروی پهن
channel
ابروی پهن
channels
ابروی پهن
channeling
ابروی پهن
intercepting ditch
جوی کوهی ابروی بالای کند
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
zinjanthropus
شبه انسان دارای ابروی کوتاه و دندان اسیاب بزرگ دوره پلیستوسن سفلی
decision
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to plagiarize
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to crib
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to copy
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
stared
رک نگاه کردن
squints
چپ نگاه کردن
squint
چپ نگاه کردن
stare
رک نگاه کردن
stares
رک نگاه کردن
eye
نگاه کردن
to look on with
نگاه کردن
squinted
چپ نگاه کردن
squinny
کج کج نگاه کردن
to look daggers
چپ چپ نگاه کردن
to dwell on
نگاه کردن
leers
نگاه کج کردن
to watch
نگاه کردن
regard
نگاه کردن
leer
نگاه کج کردن
regarded
نگاه کردن
regards
نگاه کردن
sees
نگاه کردن
To look askance. To give a dirty look.
چپ چپ نگاه کردن
see
نگاه کردن
dirty look
<idiom>
چپ چپ نگاه کردن
leered
نگاه کج کردن
leering
نگاه کج کردن
eyeing
نگاه کردن
eyes
نگاه کردن
eying
نگاه کردن
to set eyes on
نگاه کردن
ogling
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogles
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogle
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogled
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
gazes
بادقت نگاه کردن
glare
خیره نگاه کردن
gazes
خیره نگاه کردن
glows
نگاه سوزان کردن
glowed
نگاه سوزان کردن
glow
نگاه سوزان کردن
peeked
زیرچشمی نگاه کردن
gazed
خیره نگاه کردن
to have a look at something
بچیزی نگاه کردن
gaze
بادقت نگاه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com