Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
machine tool
ابزار ماشینی
machine tools
ابزار ماشینی
machine shop tool
ابزار ماشینی
Other Matches
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
tool
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
control equipment
ابزار وارسی ابزار پایش
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
mechanician
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanical
ماشینی
mechanized
ماشینی
machine made
ماشینی
drill press vise
گیره ماشینی
machinery steel
فولاد ماشینی
lawn sprinkler
اب پاش ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
factory rugs
فرش ماشینی
power saw
اره ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
mechanical welding
جوشکاری ماشینی
automatons
ادم ماشینی
automaton
ادم ماشینی
mechanization
ماشینی کردن
machine ringing
زنگ ماشینی
octane
سوخت ماشینی
mechanisms
قطعه ماشینی
mechanism
قطعه ماشینی
mechnical
ماشینی صنعتی
robot
ادم ماشینی
robots
ادم ماشینی
mechanized
ماشینی شده
tufted rugs
فرش ماشینی
manipulator
دست ماشینی
artificial intelligence
هوش ماشینی
mass production
تولید ماشینی
mechanical language
زبان ماشینی
mechanical production
تولید ماشینی
mechanical translation
ترجمه ماشینی
mechanical translator
مترجم ماشینی
mechanized data
دادههای ماشینی
gynoid
نوع زن ادم ماشینی
crosscut saw
اره گرد ماشینی
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
mechanistic theory
نظریه ماشینی نگری
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
automation
ماشینی شدن تولید
machinery castings
ریخته گری ماشینی
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
ingrain
فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
businesses
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
bordering machine
ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
droid
یک ادم ماشینی شبیه انسان
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clocks
ماشینی که زمان را نشان میدهد
winepress
ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
barker
کارگر یا ماشینی که پوست میکند
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
appliances
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
caloric engine
ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
appliance
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
pulsator
ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
badge reader
ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
automation
افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
perforator
ماشینی که روی کاغذ سوراخها را پانج میکند
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
manifolder
ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
manifold writer
ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
reperforator
ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
CNC
ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
wiretapper
جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
DDC
ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
power loom
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
burster
ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
ball and socket joint
[مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
robotics
زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
dnc
Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
cam
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
cams
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
reperforator
ماشینی که نوار کاغذی را سوراخ میکند ارسال کننده نوارپانچ شده متصل به هم
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
locking device
ابزار
folding ruler
خط کش
[ابزار]
implements
ابزار
instrument
ابزار
tools
ابزار
tool
ابزار
instrumentation
ابزار
implementing
ابزار
implemented
ابزار
yard stick
خط کش
[ابزار]
yardstick
خط کش
[ابزار]
folding rule
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
implement
ابزار
double meter stick
[American]
خط کش
[ابزار]
carpenter's rule
خط کش
[ابزار]
gadget
ابزار
gadgets
ابزار
devices
ابزار
hardware
ابزار
doodads
ابزار
device
ابزار
doodad
ابزار
folding yardstick
[metric]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding ruler
خط کش جیبی
[ابزار]
workbox
جعبه ابزار
toolroom
اتاق ابزار
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش تاشو
[ابزار]
turning tool
ابزار تراشکاری
folding ruler
خط کش تاشو
[ابزار]
folding yardstick
[metric]
خط کش تاشو
[ابزار]
pocket rule
خط کش تاشو
[ابزار]
carpenter's rule
خط کش تاشو
[ابزار]
toll steel
فولاد ابزار
tax instrument
ابزار مالیاتی
steelwork
ابزار پولادین
small tool
ابزار کوچک
skiving tool
ابزار تراش
plier
انبردست
[ابزار]
precision tool
ابزار دقیق
tool holder
ابزار گیر
tool maker
ابزار ساز
double meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
folding rule
خط کش تاشو
[ابزار]
yardstick
خط کش تاشو
[ابزار]
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
toolbox
جعبه ابزار
tool sharpener
ابزار چاق کن
tool set
دست ابزار
tool maker
ابزار مند
toolhouse
انبار ابزار
pocket rule
خط کش جیبی
[ابزار]
lifting device
ابزار بالا بر
knurled tool
ابزار آج دار
helve
دسته ابزار
boring machine
دریل
[ابزار]
drilling machine
دریل
[ابزار]
drill
دریل
[ابزار]
hawksbeak
ابزار رخ منقاری
electric drill
دریل
[ابزار]
hawksbill
ابزار رخ منقاری
angle-roll
ابزار گرد
spatula
[American]
]
کارتک
[ابزار]
scraper
[British
کارتک
[ابزار]
spackle knife
کارتک
[ابزار]
putty knife
کارتک
[ابزار]
diamond-fret
ابزار لوزی
common round
ابزار فیتیله
bird's-break
ابزار رخ منقاری
bench
میز ابزار
astragulus
ابزار فیتیله ای
astragal
ابزار فیتیله ای
physical device
ابزار مادی
drilling machines
دریل ها
[ابزار]
drills
دریل ها
[ابزار]
electric drills
دریل ها
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
instrument panels
پیشخوان ابزار
instrument panels
پهنهی ابزار
calipers
کولیس
[ابزار]
calliper
[British]
کولیس
[ابزار]
vernier calliper
[British]
قطرسنج
[ابزار]
sliding caliper
قطرسنج
[ابزار]
vernier caliper
قطرسنج
[ابزار]
calliper
[British]
قطرسنج
[ابزار]
calipers
قطرسنج
[ابزار]
vernier calliper
[British]
کولیس
[ابزار]
sliding caliper
کولیس
[ابزار]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com