English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
intrapermafrost water ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
Other Matches
suprapermafrost ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
permafrost لایه منجمد دائمی اعماق زمین
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
ground water ابهای زیرزمینی
hydrogeology بررسی ابهای زیرزمینی
water table سطح ابهای زیر زمین
water tables سطح ابهای زیر زمین
hydrology گفتار درچگونگی ابهای روی زمین
hydrography نقشه برداری از ابهای روی زمین
hydrothermal وابسته به عمل ابهای گرم درپوسته زمین
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
mole hill توده خاکی که کوش کور زیرزمینی هنگام کندن زمین درست میکند
intratelluric واقع در درون زمین
cislunar واقع بین زمین وماه
underground واقع در زیرزمین زیر زمین
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
bedrock سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
antipodal مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
stratus لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
cut out وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
clandestine سازمان زیرزمینی نهضت زیرزمینی نهضت براندازی پنهانی
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
collapse pressure حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
underlays در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
jellied منجمد
froze منجمد شد
frigid منجمد
glacial منجمد
rimy منجمد
spill water ابهای اضافی
inshore water ابهای ساحلی
upwellings ابهای بالارود
surplus water ابهای مازاد
territorial waters ابهای ساحلی
surplus water ابهای اضافی
jell منجمد کردن
freezes منجمد شدن
glaciate منجمد شدن
frosts شبنم منجمد
freeze منجمد شدن
congelation چیز منجمد
frozen منجمد یا یخ زده
ice منجمد کردن
solids منجمد سخت
solid منجمد سخت
frost شبنم منجمد
high seas ابهای برون مرزی
groundwater ابهای زیر زمینی
high seas ابهای بین المللی
lentic وابسته به ابهای راکد
hydrology بررسی ابهای سطحی
tail drain نهرچه ابهای مازاد
overflows ابهای اضافی لبریزی
overflowed ابهای اضافی لبریزی
overflow ابهای اضافی لبریزی
table waters ابهای معدنی سر سفره
congealing منجمد شدن یا کردن
congealed منجمد شدن یا کردن
congealed بستن منجمد شدن
congeal بستن منجمد شدن
congeal منجمد شدن یا کردن
congealing بستن منجمد شدن
congeals بستن منجمد شدن
congeals منجمد شدن یا کردن
delamination لایه لایه کردن
delamination لایه لایه شدن
delaminate لایه لایه شدن
delamination لایه لایه شدگی
argillite خاک رس لایه لایه
interlayer لایه بین دو لایه
lamination لایه لایه سازی
coastel low قوانین مربوط به ابهای ساحلی
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
lentic زیست کننده در ابهای راکد
piloting ناوبری در کنار ابهای ساحلی
balneology مبحث استحمام در ابهای گرم
littoral law قوانین مربوط به ابهای ساحلی
curdled دلمه شدن منجمد کردن
curdle دلمه شدن منجمد کردن
regelate دوباره بهم منجمد شدن
curdles دلمه شدن منجمد کردن
curdling دلمه شدن منجمد کردن
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
hydro statics علم شار وموازنه ابهای ساکن
mallemuck مرغ طوفان اقیانوس منجمد شمالی
salinometer الت تعیین مقدار نمک در ابهای شور
halophile موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
ground water اب زیرزمینی
underground زیرزمینی
underground water اب زیرزمینی
subsurface ice یخ زیرزمینی
subsurface water اب زیرزمینی
subterranean زیرزمینی
cellars زیرزمینی
cellar زیرزمینی
burrow سوراخ زیرزمینی
grottoes غار زیرزمینی
mattamore انبار زیرزمینی
subsoil irrigation ابیاری زیرزمینی
fixed ground water اب زیرزمینی ماندگار
subsoil drainage زهکشی زیرزمینی
dug out پناهگاه زیرزمینی
cavern حفره زیرزمینی
grottos غار زیرزمینی
grotto غار زیرزمینی
mine راه زیرزمینی
mined راه زیرزمینی
mines راه زیرزمینی
underground شبکه زیرزمینی
ground water runoff جریان زیرزمینی
earth house خانه زیرزمینی
subbing ابیاری زیرزمینی
kobold غول زیرزمینی
under ground survey برداشت زیرزمینی
ground water trench بریدگی اب زیرزمینی
burrows سوراخ زیرزمینی
tunnels دالان زیرزمینی
underground cable کابل زیرزمینی
tunnelled دالان زیرزمینی
tunneling دالان زیرزمینی
tunneled دالان زیرزمینی
tunnel دالان زیرزمینی
underdrain زهکش زیرزمینی
underground furnace کوره زیرزمینی
under ground mining استخراج زیرزمینی
under ground working استخراج زیرزمینی
ground water table سفره اب زیرزمینی
underground mine معدم زیرزمینی
burrowed سوراخ زیرزمینی
burrowing سوراخ زیرزمینی
caverns حفره زیرزمینی
camouflet حفره زیرزمینی
ground water storage اب انباشت زیرزمینی
ground water basin حوزه اب زیرزمینی
ground water table سطح اب زیرزمینی
hypogeum قسمت زیرزمینی بنا
rhizmatous دارای ساقه زیرزمینی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
under ground راه اهن زیرزمینی
kanat کانالهای زه کشی زیرزمینی
atomic underground burst ترکش زیرزمینی اتمی
fluctutaion of water table نوسان سفره اب زیرزمینی
metro راه آهن زیرزمینی
underground railway راه اهن زیرزمینی
underground راه اهن زیرزمینی
metros راه آهن زیرزمینی
silo مخزن زیرزمینی غلات و غیره
endophagous تغذیه کننده از موادفاسد زیرزمینی
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
rhizomatous دارای ساقههای ریشه مانند زیرزمینی
lateral افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
retrench دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
magazine space زاغه زیرزمینی محل انبار مهمات
culvert لوله مخصوص کابل برق زیرزمینی
culverts لوله مخصوص کابل برق زیرزمینی
gas plasma display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
molehills توده خاکی که موش کور زیرزمینی درست میکند
accross the slope system شبکهای زیرزمینی که در ان زهکش ها خط بزرگترین شیب را قطع می کنند
keyth rope system شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
molehill توده خاکی که موش کور زیرزمینی درست میکند
dowse پی بردن به وجوداب یا منابع دیگر زیرزمینی بوسیله گمانه
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com