Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
dibber
اب خوردن مثل اردک بذر کاری
Other Matches
to work by candle light
شب کاری کردن دود چراغ خوردن
pickerel
اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
drakes
اردک نر
duck
اردک
duck and drake
اردک نر
duckings
اردک
drake
اردک نر
ducks
اردک
ducked
اردک
ducks and drakes
اردک نر
flapper
جوجه اردک
goosander
اردک ماهیخوار
merganser
اردک ماهیخوار
pintail
اردک دم دراز
quack
صدای اردک
wildfowl
اردک وحشی
mallard
اردک وحشی
mallards
اردک وحشی
pike
اردک ماهی
quacked
صدای اردک
ducklings
بچه اردک
ducklings
جوجه اردک
quacks
صدای اردک
duckling
جوجه اردک
quacking
صدای اردک
duckling
بچه اردک
waddling
اردک وارراه رفتن
ducked
اردک ماده غوطه
ducks
اردک ماده غوطه
waddle
اردک وارراه رفتن
waddled
اردک وارراه رفتن
waddles
اردک وارراه رفتن
sheldrake
اردک وحشی دریایی
duckings
اردک ماده غوطه
luce
اردک ماهی بزرگ
loggerhead
نوعی اردک دریایی
duck
اردک ماده غوطه
squawks
صدای اردک دراوردن
squawked
صدای اردک دراوردن
squawk
صدای اردک دراوردن
ugly duckling
<idiom>
جوجه اردک زشت
walleye
انواع مختلف اردک ماهی
scaup duck
اردک قرمز اسیاواروپا وامریکا
walleyed
انواع مختلف اردک ماهی
waddling
راه رفتن اردک وار
waddles
راه رفتن اردک وار
waddled
راه رفتن اردک وار
waddle
راه رفتن اردک وار
sashay
اردک وار راه رفتن
Black sheep
جوجه اردک زشت
[اصطلاح روزمره]
jack salmon
اردک ماهی چشم سفید امریکا
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
quacking
صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
quacks
صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
quacked
صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
quack
صدای اردک کردن دوای قلابی دادن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
gadwall
اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
pochard
یکجور اردک اروپایی که سروگردنش حنایی رنگ اشت
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
decoying
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoys
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoyed
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoy
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
mosaics
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
سرب کاری کارخانه سرب کاری
lap vt
خوردن به
gormandize
پر خوردن
gluttonize
پر خوردن
knock against
خوردن به
hurtling
خوردن
hurtles
خوردن
hurtled
خوردن
hurtle
خوردن
look back
سر خوردن
manducate
و خوردن
occlude
خوردن
grub
خوردن
grubbed
خوردن
grubs
خوردن
baet
خوردن
eroding
خوردن
erodes
خوردن
eroded
خوردن
feed
خوردن
feeds
خوردن
sample
خوردن
sampled
خوردن
erode
خوردن
stirs
جم خوردن
stirrings
جم خوردن
stirred
جم خوردن
stir
جم خوردن
eating
خوردن
polish off
خوردن
budging
جم خوردن
to swear by all that is sacred
خوردن
to break ones fast
خوردن
to drink water
اب خوردن
to run a
خوردن
to eat into
خوردن
to overload stomach
پر خوردن
slid
سر خوردن
eats
خوردن
eat
خوردن
to fall aboard
خوردن
to overfeed oneself
پر خوردن
to makea meal of
خوردن
to get outside of
خوردن
budge
جم خوردن
abut
خوردن
abuts
خوردن
abutted
خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
خط خوردن
buckle
تا خوردن
buckled
تا خوردن
buckles
تا خوردن
glide
سر خوردن
glided
سر خوردن
glides
سر خوردن
budges
جم خوردن
budged
جم خوردن
trundling
غل خوردن
trundles
غل خوردن
trundled
غل خوردن
trundle
غل خوردن
gliding
سر خوردن
to go with
خوردن به
cared
غم خوردن
care
غم خوردن
cares
غم خوردن
gluts
پر خوردن
glut
پر خوردن
hitting
خوردن
hits
خوردن
corroding
خوردن
corrodes
خوردن
butt
خوردن
butted
خوردن
corrode
خوردن
hit
خوردن
corroded
خوردن
butts
خوردن
vibrate
تکان خوردن
chows
غذا خوردن
chow
غذا خوردن
vibrated
تکان خوردن
vibrates
تکان خوردن
vibrating
تکان خوردن
flop
شکست خوردن
teetered
تلوتلو خوردن
teetering
تلوتلو خوردن
teeters
تلوتلو خوردن
dodder
تلوتلو خوردن
dodders
تلوتلو خوردن
sliver
چاک خوردن
flops
شکست خوردن
flopping
شکست خوردن
flopped
شکست خوردن
teeter
تلوتلو خوردن
devour
حریصانه خوردن
wreathed
پیچ خوردن
wreathes
پیچ خوردن
wreathing
پیچ خوردن
piddle
بنازچیز خوردن
piddled
بنازچیز خوردن
piddles
بنازچیز خوردن
sniggle
تکان خوردن
side slip
یک برشدن یا سر خوردن
scrieve
لیز خوردن
roll out
سر خوردن هواپیما
wriggle
لول خوردن
wriggled
لول خوردن
wreathe
پیچ خوردن
gobbling
حریصانه خوردن
gobbles
حریصانه خوردن
devoured
حریصانه خوردن
devouring
حریصانه خوردن
devours
حریصانه خوردن
strave
گرسنگی خوردن
stragger
تلوتلو خوردن
whiskies
ویسکی خوردن
whisky
ویسکی خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com