English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
monetary convention اتحاد پولی
Other Matches
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
conferderation اتحاد
unity اتحاد
federal اتحاد
integrity اتحاد
togetherness اتحاد
confederations اتحاد
injunctions اتحاد
union اتحاد
injunction اتحاد
accretion اتحاد
unions اتحاد
alliances اتحاد
alliance اتحاد
confederation اتحاد
identity اتحاد
consolidation اتحاد
identities اتحاد
incorporation اتحاد
leagues اتحاد
federative اتحاد
league اتحاد
solidarity اتحاد
Soviet Union اتحاد شوروی
unifiable قابل اتحاد
consolidation ترکیب اتحاد
confederacies اتحاد پیوند
unison اتحاد اتفاق
unitive موجد اتحاد
disunity عدم اتحاد
confederacy اتحاد پیوند
diphthongs اتحاد دو صوت
diphthong اتحاد دو صوت
military convention اتحاد نظامی
monetary convention اتحاد ارزی
coalitions اتحاد موقتی
coalition اتحاد موقتی
marriages یگانگی اتحاد
marriage یگانگی اتحاد
sodality اتحاد یگانگی
union اتحاد سازش
mathematical identity اتحاد ریاضی
ties اتحاد وابستگی
tie اتحاد وابستگی
union اتحاد اتحادیه
associations معاشرت اتحاد
unions اتحاد واتفاق
unions اتحاد اتحادیه
unions اتحاد سازش
union اتحاد واتفاق
association معاشرت اتحاد
defensive league اتحاد دفاعی
syneresis اتحاد دو حرف
triumvir عضو اتحاد سه گانه
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
spirit de corps روح یگانگی و اتحاد
synoecy اتحاد واتفاق الحاق
unionist هواخواه اتحاد و یگانگی
unionists هواخواه اتحاد و یگانگی
leagues اتحاد متحد کردن
pentarchy اتحاد پنج حکومت
solidarity بهم پیوستگی [اتحاد]
synoeky اتحاد واتفاق الحاق
slurs خط اتحاد لکه ننگ
slur خط اتحاد لکه ننگ
bands دستهء موسیقی اتحاد
band دستهء موسیقی اتحاد
league اتحاد متحد کردن
slurring خط اتحاد لکه ننگ
slurred خط اتحاد لکه ننگ
Soviet هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
pentarchy اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
post union اتحاد پستی بین المللی
Soviets هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
blocks اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
block اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
misjoinder اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
integration یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
bloc جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
blocs جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
monetary پولی
pecuniary پولی
impecuniosity بی پولی
impecuniousity بی پولی
moneyary پولی
mercenaly پولی
moneyed پولی
pocket پولی
pockets پولی
venal پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary incentive مشوق پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary deflation انقباض پولی
money wage مزد پولی
monetary control نظارت پولی
monetary control کنترل پولی
monetary base پایه پولی
monetary base مبنای پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary policy سیاست پولی
money matters امور پولی
money income درامد پولی
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
money capital سرمایه پولی
pay patient مریض پولی
monetary value ارزش پولی
monetary unit واحد پولی
monetary system سیستم پولی
monetary sector بخش پولی
monetary school مکتب پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary assets دارائیهای پولی
financial property اموال پولی
monetary targets اهداف پولی
polymyxin پولی میکسین
polywag پولی واگ
grooved pulley پولی شیاردار
real غیر پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
financial property داراییهای پولی
financial inventory ذخایر پولی
unit of currency واحد پولی
money orders حواله پولی
backing پشتوانه پولی
polyethylene پولی اتیلن
money order حواله پولی
dealing for money معاملات پولی
tight money کنترل پولی
loose pulley پولی هرزگرد
pecuniary liability ضمانت پولی
national money income درامد ملی پولی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
tight money سیاست پولی انقباضی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
nonmonetary sector بخش غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
pure monetary policy سیاست پولی خالص
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
rate of money wage نرخ مزد پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
financed تامین هزینه پولی
gold standard نظام پولی طلا
gold currency system نظام پولی طلا
free capital سرمایه گذار پولی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
finances تامین هزینه پولی
financing تامین هزینه پولی
european monetary system سیستم پولی اروپایی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
dollar area منطقه پولی دلار
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
hyperdeflation انقباض پولی شدید
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
money rate of interest نرخ بهره پولی
price ارزش پولی کالا
prices ارزش پولی کالا
deflation انقباض پولی رکود
it was a خوب پولی بود
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
finance تامین هزینه پولی
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
poundage مقدار پولی برحسب لیره
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
easy money پولی که براحتی بدست اید
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com