English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (5 milliseconds)
English Persian
blasting fuse اتشباری انفجاری
Other Matches
blasting cap کپسول دمندگی یا اتشباری
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
eruptive انفجاری
eruptional انفجاری
volcanic انفجاری
detonating fuse فیوز انفجاری
brisance ضربه انفجاری
shrapnel گلوله انفجاری
bursting charge بار انفجاری
demolition belt کمربند انفجاری
destructor چاشنی انفجاری
detonating cord فتیله انفجاری
burst force نیروی انفجاری
shrapnel shell گلوله انفجاری
primacord فتیله انفجاری
ignitor فتیله انفجاری
forging burst اهنگری انفجاری
explosive welding جوشکاری انفجاری
explosive train فتیله انفجاری
explosive rivet پرچ انفجاری
explosive power توان انفجاری
explosive bolt پیچ انفجاری
explosive bolt سه راهی انفجاری
blow out fuse فیوز انفجاری
blasting gelatin ژلاتین انفجاری
blasting fuze ماسوره انفجاری
booby-trapping تله انفجاری
fireball گلوله انفجاری
fireballs گلوله انفجاری
booby trap تله انفجاری
booby-trap تله انفجاری
booby-trapped تله انفجاری
booby-traps تله انفجاری
bloom رشد انفجاری
blooms رشد انفجاری
bloomed رشد انفجاری
plaster charge خرج انفجاری افشان
booby trap تله انفجاری کردن
mining effect اثر انفجاری مین
explosive forming شکل دادن انفجاری
booby-trap تله انفجاری کردن
combination circuit مدار انفجاری مرکب
booby-trapped تله انفجاری کردن
booby-traps تله انفجاری کردن
booby-trapping تله انفجاری کردن
boobytrapped mine مین تله انفجاری شده
actuate به کارانداختن سیستم انفجاری مین
trap mine مین تله انفجاری شده
destructor منفجر کننده عامل انفجاری
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
weapon alpha نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
egg بمب انفجاری قوی که بوسیله هواپیماپرتاب میشود
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com