Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
random
اتفاقی الکی
randomly
اتفاقی الکی
Other Matches
old wives' tales
حرف الکی
old wives' tale
حرف الکی
spurious
قلابی الکی
cirrhosis
ناخوشی الکی جگر
oenomania
میل مفرط به نوشابه ها یا الکی
prohibitionism
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
fools paradise
خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
chanciest
اتفاقی
occasional
اتفاقی
contingent
[accidental]
<adj.>
اتفاقی
stochastical
<adj.>
اتفاقی
eventual
اتفاقی
incidental
<adj.>
اتفاقی
flukey
اتفاقی
chancier
اتفاقی
chancy
اتفاقی
casual
[not planned]
<adj.>
اتفاقی
coincidental
<adj.>
اتفاقی
adventitious
<adj.>
اتفاقی
pick up
<idiom>
اتفاقی
chanceful
اتفاقی
casuale
اتفاقی
adventive
اتفاقی
even tual
اتفاقی
adventitiouse
اتفاقی
accidentalism
اتفاقی
extrinsic
اتفاقی
contingency
اتفاقی
contingencies
اتفاقی
accidents
اتفاقی
accident
اتفاقی
stochastic
<adj.>
اتفاقی
accidental
<adj.>
اتفاقی
randomly
اتفاقی
random
<adj.>
اتفاقی
haphazardly
اتفاقی
haphazard
<adj.>
اتفاقی
chances
اتفاقی
fluky
اتفاقی
chanced
اتفاقی
chance
اتفاقی
casualness
اتفاقی
fortuitous
<adj.>
اتفاقی
casual
اتفاقی
episodic
اتفاقی
episodical
اتفاقی
chancing
اتفاقی
incidentals time
زمان اتفاقی
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
windfall gains
منافع اتفاقی
stochastic process
فرایند اتفاقی
windfall profits
سود اتفاقی
windfall loss
زیان اتفاقی
stochatic procedures
رویههای اتفاقی
come across
<idiom>
اتفاقی دیدن
coincidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
by hazard
<adv.>
بطور اتفاقی
by happenstance
<adv.>
بطور اتفاقی
by chance
<adv.>
بطور اتفاقی
by a coincidence
<adv.>
بطور اتفاقی
by accident
<adv.>
بطور اتفاقی
at random
<adv.>
بطور اتفاقی
as it happens
<adv.>
بطور اتفاقی
accidently
<adv.>
بطور اتفاقی
accidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
incidentally
<adv.>
بطور اتفاقی
crop up
<idiom>
اتفاقی پدیدارشدن
fortuitously
<adv.>
بطور اتفاقی
incidental works
کارهای اتفاقی
incidental memory
حافظه اتفاقی
contingent liability
بدهی اتفاقی
circumstantial evidence
اماره اتفاقی
accidental reinforcement
تقویت اتفاقی
chromatic
تصادفی اتفاقی
accidental war
جنگ اتفاقی
accidentalness
حالت اتفاقی
adventitiously
بطور اتفاقی
casual labour
کارگر اتفاقی
contingent profit
سود اتفاقی
accidental error
خطای اتفاقی
fortuitcus distortion
اعوجاج اتفاقی
fortuitcus fault
نقص اتفاقی
fortuitousness
اتفاقی بودن
happenstance
وقایع اتفاقی
incidental errors
خطاهای اتفاقی
incidental learning
یادگیری اتفاقی
incidental expenses
مخارج اتفاقی
char
کار روزمزد و اتفاقی
charring
کار روزمزد و اتفاقی
chars
کار روزمزد و اتفاقی
accidental sepcies
گونه های اتفاقی
accidental fall
ضربه فنی اتفاقی
hazardous
معاملات قماری اتفاقی
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
jitter
حرکت نامنظم اتفاقی
chare
کار روزمزد و اتفاقی
to happen to somebody
برای کسی اتفاقی
[بد]
افتادن
randomize
بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshows
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
sideshow
موضوع فرعی انحراف اتفاقی
come hell or high water
<idiom>
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
random
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
chance medley
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
gold washing
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com