Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
accident ambulance
اتومبیل اضطراری برای حوادث
Other Matches
slingshot
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
scripts
ساختار الگو گونه برای نمایش ترتیب حوادث
Emergeny exit .
پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
joyrides
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
prepares
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepare
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
preparing
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
stocker
اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
nitro
مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
stock car
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
stock-cars
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
pit
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pits
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
automobiles
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobile
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreen
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreens
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
winging
بال شبیه به بال هواپیماوصل به اتومبیل برای کشش بیشتر
wing
بال شبیه به بال هواپیماوصل به اتومبیل برای کشش بیشتر
meteorgraph
حوادث جوی
accident insurance
بیمه حوادث
accident prevention
پیشگیری از حوادث
goings on
اتفاقات حوادث
sequence of events
رشته حوادث
the course of events
جریان حوادث
natural disaster
حوادث طبیعی بد
all risk insurance
بیمه تمام حوادث
meteoric phenomena
رویداها یا حوادث جوی
current of everts
روش یا جریان حوادث
incidence rate
میزان حوادث و تصادفات
eventfully
با داشتن حوادث و اتفاقات
march of events
جریان یا سیر حوادث
dopester
پیش بینی حوادث سیاسی
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents).
اوضاع آبستن حوادث است
acts of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
act of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
natural phenomena
حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
forecasts
پیش بینی وضع هوا یا حوادث
forecast
پیش بینی وضع هوا یا حوادث
forecasted
پیش بینی وضع هوا یا حوادث
fatidic
وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
emergency generator set
دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
underplot
یک سلسله حوادث تبعی و عرفی نمایش توط ئه
adventures
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
acts of God
حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی طبیعی
act of God
حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی طبیعی
floating fender
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
involuntary
اضطراری
emergency
اضطراری
emergencies
اضطراری
compulsive
اضطراری
auxiliaries
اضطراری
auxiliary
اضطراری
coactive
اضطراری
emergency antenna
انتن اضطراری
ditching
فرود اضطراری
emergency air
هوای اضطراری
emergency risk
ریسک اضطراری
emergency scramble
رهگیری اضطراری
missed approach
فرود اضطراری
emergency works
کارهای اضطراری
emergency station
محل اضطراری
emergency valve
شیر اضطراری
emergency switch
کلید اضطراری
emergency transmitter
فرستنده اضطراری
emergency treatment
معالجه اضطراری
emergency brake
ترمز اضطراری
emergency burial
تدفین اضطراری
emergency measure
سنجش اضطراری
bingo field
فرودگاه اضطراری
emergency lamp
لامپ اضطراری
emergency priority
تقدم اضطراری
emergency fund
وجوه اضطراری
emergency exit
خروج اضطراری
emergency maintenance
نگهداشت اضطراری
emergency push button
تکمه اضطراری
standby battery
باتری اضطراری
emergency ration
جیره اضطراری
emergency conning position
پل فرماندهی اضطراری
emergency conditions
شرایط اضطراری
emergency cartridge
کارتریج اضطراری
emergency repair
تعمیر اضطراری
emergency lighting
روشنایی اضطراری
emergency leave
مرخصی اضطراری
emergency exit
در خروج اضطراری
insurance stockage
ذخیره اضطراری
mayday
پیام اضطراری
maydays
پیام اضطراری
emergency shelter
پناهگاه اضطراری
Where is the emergency exit?
در خروج اضطراری کجاست؟
emergency scramble
درگیری اضطراری هواپیماها
air defense emergency
وضعیت اضطراری پدافندهوایی
emergency power supply
منبع قدرت اضطراری
landing mat
باند فرود اضطراری
emergency operation
بهره برداری اضطراری
emergency leave
سطح اماد اضطراری
emergency
فوق العاده اضطراری
emergencies
فوق العاده اضطراری
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
autorotation
روش فرود اضطراری هلیکوپتر
ditching
فرود اضطراری هواپیما روی اب
emergency complement
تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
fire escapes
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escape
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
scuttling
غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttled
غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttle
غرق کردن اضطراری ناو هبله
scuttles
غرق کردن اضطراری ناو هبله
tragicomic
حاوی حوادث حزن اور وخنده اور
to call 911
[American English]
تلفن اضطراری کردن
[به پلیس یا آتش نشانی]
field expedient
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
defense emergency
مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
squawk may day
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
presidential call
فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
emergency loading
بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
motor coach jack
جک اتومبیل
automobile
اتومبیل
jacks
جک اتومبیل
automobiles
اتومبیل
hobby car
اتومبیل دو در
horseless carriage
اتومبیل
autocar
اتومبیل
sqark plug
در اتومبیل
jack
جک اتومبیل
cars
اتومبیل
car
اتومبیل
pony car
اتومبیل دو در
speedway
اتومبیل رو
car jack
جک اتومبیل
auto radio
گیرنده اتومبیل
parabolic reflector
نورافکن اتومبیل
passenger car
اتومبیل سواری
automobile battery
باتری اتومبیل
motorcar jack
بالابر یا جک اتومبیل
auto radio
رادیوی اتومبیل
funny car
اتومبیل غیرعادی
patrol wagon
اتومبیل پلیس
passanger car
اتومبیل شخصی
snowmobile
اتومبیل برفی
auto body sheet
بدنه اتومبیل
automobile body sheet
بدنه اتومبیل
automobile body
اطاق اتومبیل
auto body
اطاق اتومبیل
paddywagon
اتومبیل پلیس
pneumatic tube
لاستیک اتومبیل
tyre
لاستیک اتومبیل
tyres
لاستیک اتومبیل
hood
کاپوت اتومبیل
tyros
لاستیک اتومبیل
saloon car
اتومبیل کالسکهای
motor vehicle tax
فرمان اتومبیل
racing car
اتومبیل مسابقه
formula car
اتومبیل مسابقه
mules
اتومبیل تمرین
mule
اتومبیل تمرین
hoods
کاپوت اتومبیل
flivver
اتومبیل ارزان
car breakdown
خرابی اتومبیل
accidents
تصادف اتومبیل
baloon tire
لاستیک اتومبیل
sports car
اتومبیل شکاری
sports car
اتومبیل کورسی
sports cars
اتومبیل شکاری
car owner
مالک اتومبیل
carbody
اطاق اتومبیل
sports cars
اتومبیل کورسی
dead load
شاسی اتومبیل
interior heater
بخاری اتومبیل
tricar
اتومبیل سه چرخه
door lamp
لامپ در اتومبیل
runabouts
اتومبیل سبک
car hire
اجاره اتومبیل
a large car
یک اتومبیل بزرگ
a medium sized car
یک اتومبیل متوسط
a small car
یک اتومبیل کوچک
runabout
اتومبیل سبک
driving mirror
اینه اتومبیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com