English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
Other Matches
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
financial policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
functional finance سیاست مالی اصولی
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
corporate model نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
financial statement صورت مالی گزارش مالی
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
pecuniary مالی
financial مالی
monetary مالی
accounting classification کد مالی
financed مالی
finance مالی
finances مالی
financing مالی
fiscal مالی
fiscal control نظارت مالی
financially از نظر مالی
illinition روغن مالی
fiscal control کنترل مالی
financier متخصص مالی
financiers متخصص مالی
fiscally ازلحاظ مالی
in low water در تنگی مالی
financial assets موجودی مالی
unction روغن مالی
funded اعتبار مالی
taction دست مالی
sustention استعانت مالی
sustentation استعانت مالی
subvention کمک مالی
subsidization کمک مالی
sparge گل مالی کردن
snow job ماست مالی
self support استقلال مالی
rough usage دست مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
non pecuniary غیر مالی
slobbery لجن مالی
fund اعتبار مالی
judgment debt محکوم به مالی
inunction روغن مالی
roughcast گل مالی شده
committee of ways and means کمیسیون مالی
financial capital سرمایه مالی
financial centers مراکز مالی
financial circles محافل مالی
financial crisis بحران مالی
financial data اطلاعات مالی
financial e. متخصص مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial feasibility امکان مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial budget بودجه مالی
financial bill لایحه مالی
felting نمد مالی
finance house موسسه مالی
finance markets بازارهای مالی
finance officer افسر مالی
financial ability تمکن مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
financial assets دارائیهای مالی
capital commitment تعهدات مالی
anointment پماد مالی
financial management مدیریت مالی
fiscal years سال مالی
fiscal year دوره مالی
fiscal year سال مالی
financial years سال مالی
financial status وضع مالی
financial period دوره مالی
financial plan برنامه مالی
financial position وضعیت مالی
financial relations روابط مالی
financial secretary مشاور مالی
fiscal years دوره مالی
fiscal سال مالی
waxing موم مالی
mart بازار مالی
padding لگد مالی
embrocations روغن مالی
financial market بازار مالی
embrocation روغن مالی
credited اعتبار مالی
chamberlains نافر مالی
credit اعتبار مالی
subsidy کمک مالی
chamberlain نافر مالی
Mali کشور مالی
financial year سال مالی
subsidies کمکهای مالی
credits اعتبار مالی
spiel شیره مالی
crediting اعتبار مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
financial investment سرمایه گذاری مالی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
financial planning برنامه ریزی مالی
felt نمد مالی کردن
aid package بسته کمک مالی
financial statement صورت وضعیت مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
corporate treasurer مدیر امور مالی
mud bath گل مالی تن برای درمان
rough دست مالی کردن
roughest دست مالی کردن
fiscal مربوط به مالی یامالیه
inuct روغن مالی کردن
financial intermediary موسسه مالی واسطه
finance company شرکت تامین مالی
anointing روغن مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
finance قسمت مالی یا دارایی
financial accounts حساب های مالی
embrocate روغن مالی کردن
scrabbling دست مالی کردن
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
scrabbles دست مالی کردن
tallow پیه مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
current income درامد یک سال مالی
anoints روغن مالی کردن
financed قسمت مالی یا دارایی
finances قسمت مالی یا دارایی
spiel شیره مالی کردن
anointment روغن مالی تدهین
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
to come into a property مالی را صاحب شدن
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
financing قسمت مالی یا دارایی
means tests سنجش استطاعت مالی
means test سنجش استطاعت مالی
economic policy سیاست اقتصادی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
anele تدهین یا روغن مالی کردن
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
gropes دست مالی کورمالی کردن
groping دست مالی کورمالی کردن
groped دست مالی کورمالی کردن
grope دست مالی کورمالی کردن
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
waxer کسیکه موم مالی میکند
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
consignee کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
mergers حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
merger حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com