Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (23 milliseconds)
English
Persian
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
let in
اجازه دخول دادن
to let in
اجازه دخول دادن
Other Matches
accessed
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
access
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
ingress
حق دخول اجازه ورود
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
permit
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
letting
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
to admit of
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
let
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
allow
اجازه دادن ستودن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
thole
گذاردن اجازه دادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
let someone through
اجازه ورود دادن
licensing
اجازه رفتن دادن
allows
اجازه دادن ستودن
licenses
اجازه رفتن دادن
licence
اجازه رفتن دادن
licences
اجازه رفتن دادن
allowing
اجازه دادن ستودن
license
اجازه رفتن دادن
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
let by
اجازه رد شدن دادن
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
take on
<idiom>
استخدام کردن،اجازه دادن
let out
اجازه بیرون امدن دادن
to give a
اجازه حضوردادن گوش دادن
to license a play
اجازه نمایش داستانی را دادن
to permit somebody something
به کسی اجازه چیزی را دادن
lincense
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
give oneself up to
<idiom>
اجازه خوشی را به کسی دادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
to empower somebody to participate
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
to let out
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
admissions
دخول
penetration
دخول
ingress
دخول
ingoing
دخول
entree
دخول
infare
دخول
admission
دخول
arrival
دخول
incoming
دخول
intrusion
دخول
introgression
دخول
intrusions
دخول
arrivals
دخول
intromission
دخول
admitance
دخول
introit
دخول
entry
دخول
obtrusion
دخول ناخوانده
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry condtion
شرط دخول
entering through
مجرای دخول
watertight
مانع دخول اب
consummation of marriage
دخول در زناشویی
admittance
ورود دخول
inlet
ورود دخول
accession
دخول پیشرفت
admitance
اجازهء دخول
inlets
ورود دخول
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry point
نقطه دخول
reentrance
دخول مجدد
inclusion
دخول شمول
log in
دخول به سیستم
insinuation
دخول غیرمستقیم
impervious
مانع دخول
key entry
دخول کلیدی
water tight
مانع دخول اب
reebtry
دخول مجدد
intravasation
دخول ابگونهای در
ingress and egress
دخول و خروج
login
دخول به سیستم
entry side
جهت دخول
log on
دخول به سیستم
intrusiveness
دخول سرزده
obtrusiveness
دخول ناخوانده
tight
مانع دخول هوا یا اب
tighter
مانع دخول هوا یا اب
tightest
مانع دخول هوا یا اب
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
inlets
خور راه دخول
inlet
خور راه دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
entrance
حق ورود دروازهء دخول
entranced
حق ورود دروازهء دخول
passport
وسیله دخول کلید
hilum
محل دخول رگ وپی
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
passports
وسیله دخول کلید
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
intrant
دخول رسمی وقانونی
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
manholes
محل دخول استوانهای شکل
manhole
محل دخول استوانهای شکل
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
snorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
schnorkel
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkels
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
initiatory rites
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
rollover
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
approval
اجازه
liberties
اجازه
licensure
اجازه
fiat
اجازه
authorisations
اجازه
permission
اجازه
licences
اجازه
ok
اجازه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com