Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
permissive
اجازه دهنده
Search result with all words
letter
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letters
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
admissive
داخل کننده اجازه دهنده
Other Matches
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
authority
اجازه
licensure
اجازه
licenses
اجازه
warrent
اجازه
fiats
اجازه
licences
اجازه
liberty
اجازه
liberties
اجازه
unauthorized
بی اجازه
leave
اجازه
licence
اجازه
permission
اجازه
permit
اجازه
license
اجازه
approval
اجازه
by permission of
با اجازه
licensing
اجازه
authorisations
اجازه
leaving
اجازه
okay
اجازه
permitting
اجازه
ratification
اجازه
ok
اجازه
fiat
اجازه
permits
اجازه
authorization
اجازه
permit
اجازه دادن
licensing
اجازه نامه
license
اجازه نامه
to permit oneself
اجازه خواستن
connivance
اجازه ضمنی
warrant
اجازه قانونی
allowance
اجازه دادن
releases
اجازه صدور
released
اجازه صدور
passport
اجازه مسافرت
allowances
اجازه دادن
forbid
اجازه ندادن
forbids
اجازه ندادن
warranted
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
to obtain permission
اجازه گرفتن
release
اجازه صدور
warrants
اجازه قانونی
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
have it
<idiom>
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
may i take it please
اجازه می فرمایید
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
approach clearance
اجازه تقرب
approach clearance
اجازه فرود
conge
اجازه عبور
grant
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
audiences
اجازه حضور
audience
اجازه حضور
by your leave
با اجازه شما
billets
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
billeted
اجازه نامه
billet
اجازه نامه
warranty
تعهدنامه اجازه
warranties
تعهدنامه اجازه
suffer
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
search warrant
اجازه تفتیش
authorizes
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
transit bill
اجازه عبور
authorises
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
licensable
قابل اجازه
passes
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
pass
اجازه عبور
permits
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
if you please
با اجازه شما
passage
اجازه عبور
power of authority
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
letter of attorney
اجازه نامه
clearance
اجازه زدودگی
to admit of
اجازه دادن
full power of attorney
اجازه نامه
flight clearance
اجازه پرواز
certificate of authority
اجازه نامه
to ask permission
اجازه خواستن
accessed
اجازه دخول
passages
اجازه عبور
tokens
اجازه ورود
authorizations
اختیار اجازه
warrant of attorney
اجازه نامه
let
اجازه دادن
access
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
imprimatur
اجازه چاپ
token
اجازه ورود
acquisition authority
اجازه خرید
power of procuration
اجازه نامه
to beg leave
اجازه رفتن
consenting
رضا اجازه
consented
رضا اجازه
consent
رضا اجازه
letting
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
lets
اجازه دادن
consents
رضا اجازه
search warrants
اجازه تفتیش
authority
توانایی اجازه
authority
اجازه اعتبار
feu
اجازه همیشگی
searcher warrant
اجازه تفتیش
let by
اجازه رد شدن دادن
enables
اجازه رویدادن چیزی
prior permission
اجازه قبلی پرواز
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
let in
اجازه دخول دادن
enabling
اجازه رویدادن چیزی
license contract
قرارداد اجازه استفاده
enabled
اجازه رویدادن چیزی
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
chartering
منشور اجازه نامه
chartered
منشور اجازه نامه
charter
منشور اجازه نامه
to pray permission
در خواست اجازه کردن
exequatur
اجازه نامه قونسول
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
allows
اجازه دادن ستودن
allowing
اجازه دادن ستودن
allow
اجازه دادن ستودن
enter
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
permit me to say
اجازه دهید بگویم
authorized
اجازه داده شده
awol
غایب بدون اجازه
charters
منشور اجازه نامه
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
enable
اجازه رویدادن چیزی
licence
اجازه رفتن دادن
licences
اجازه رفتن دادن
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
licenses
اجازه رفتن دادن
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
entrance
ورودیه اجازه ورود
entranced
ورودیه اجازه ورود
entrances
ورودیه اجازه ورود
entrancing
ورودیه اجازه ورود
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
permissively
چنانکه اجازه بدهد
to permit oneself
بخود اجازه دادن
indult
اجازه نامه امتیاز
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
rack rent
اجازه گزاف بستن بر
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
landing order
اجازه تخلیه بار
to ask
[someone]
for permission
[از کسی]
اجازه گرفتن
leave taking
کسب اجازه مرخصی
to let in
اجازه دخول دادن
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
absent without leave
نهستی بدون اجازه
rack rent
اجازه تمام سال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com