Dictiornary-Farsi | اجتماع رسمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
official meeting	اجتماع رسمی


Search result with all words

outside art	[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
Other Matches

returned	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviews	بازدید رسمی یاسان رسمی
officious	نیمه رسمی شبهه رسمی
review	بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed	بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary	مامور رسمی مقام رسمی
reviewing	بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form	در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation	تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
commonweal	اجتماع
association	اجتماع
socio-	اجتماع
associations	اجتماع
communities	اجتماع
community	اجتماع
gatherings	اجتماع
society	اجتماع
societies	اجتماع
hurricanes	اجتماع
hurricane	اجتماع
public meeting	اجتماع
milieux	اجتماع
union	اجتماع
unions	اجتماع
assemblage	اجتماع
musters	اجتماع
meetings	اجتماع
gathering	اجتماع
procession	اجتماع
meeting	اجتماع
processions	اجتماع
assemblages	اجتماع
conjunctions	اجتماع
conjunction	اجتماع
milieus	اجتماع
milieu	اجتماع
consensus	اجتماع
muster	اجتماع
reunions	اجتماع
reunion	اجتماع
mustering	اجتماع
mustered	اجتماع
klatsch	اجتماع خودمانی
aggregation	اجتماع توده
parading	اجتماع مردم
parades	اجتماع مردم
society	جامعه اجتماع
concourses	محل اجتماع
klatch	اجتماع خودمانی
societies	جامعه اجتماع
concourse	محل اجتماع
rallied	اجتماع مجدد
rally	اجتماع مجدد
rallies	اجتماع مجدد
parade	اجتماع مردم
paraded	اجتماع مردم
flocculate	اجتماع کردن
congregates	اجتماع کردن
crowds	شلوغی اجتماع
commune	اجتماع تعاونی
crowd	شلوغی اجتماع
meetings	ملاقات اجتماع
assembly	اجتماع انجمن
collection	اجتماع مجموعه
congregating	اجتماع کردن
collections	اجتماع مجموعه
communes	اجتماع تعاونی
meeting	ملاقات اجتماع
communed	اجتماع تعاونی
communing	اجتماع تعاونی
overloaded	اجتماع مهاجمان
turn out	اجتماع ازدحام
overloads	اجتماع مهاجمان
therapeutic community	اجتماع درمانی
societal	وابسته به اجتماع
congregated	اجتماع کردن
overload	اجتماع مهاجمان
congregate	اجتماع کردن
union [set theory]	اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
accru	اجتماع فراهم شدگی
guildhall	محل اجتماع اصناف
guildhalls	محل اجتماع اصناف
lower class	طبقه سوم [اجتماع]
lower class	سطح پایین [اجتماع]
subclass	سطح پایین [اجتماع]
subclass	طبقه سوم [اجتماع]
underclass	سطح پایین [اجتماع]
pentapolis	اجتماع پنج شهر
grass roots	اجتماع محلی منشاء
community psychology	روانشناسی اجتماع نگر
riotous assembly	اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
trigon	اجتماع سه ستاره باهم
scurf	شوره سر وازده اجتماع
franklin	طبقه متوسط اجتماع
the rabble	طبقات پایین اجتماع
ratag	طبقات پایین اجتماع
The various strata of society.	طبقات مختلف اجتماع
riot	اجتماع و بلوا کردن
rioted	اجتماع و بلوا کردن
riots	اجتماع و بلوا کردن
scum	طبقه وازده اجتماع
underclass	طبقه سوم [اجتماع]
rioting	اجتماع و بلوا کردن
forums	بازار محل اجتماع عموم
guilds	اتحادیه محل اجتماع اصناف
forum	بازار محل اجتماع عموم
haunt	محل اجتماع تبه کاران
haunts	محل اجتماع تبه کاران
guild	اتحادیه محل اجتماع اصناف
forgather	گرد امدن اجتماع کردن
subclass	طبقه پست وپایین اجتماع
underclass	طبقه پست وپایین اجتماع
antisocial	مخل اجتماع دشمن جامعه
upper class	وابسته به طبقات بالای اجتماع
communitarian	عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
huddling	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary	اجتماع زنبوران دستهای زنبور
huddle	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
redezvous	وعده ملاقات اجتماع مجدد
foyer	مرکز اجتماع راهرو بزرگ
foyers	مرکز اجتماع راهرو بزرگ
unsociable	گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
huddled	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
upper classes	وابسته به طبقات بالای اجتماع
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع
upperclassman	عضو صنوف ممتازه اجتماع
rout	اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration	یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routs	اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed	اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor	اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
assembly	بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
camporee	اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
casework	مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
social disease	بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
institutional	رسمی
official	رسمی
orthodox	رسمی
formmal	رسمی
formal	رسمی
solemn	رسمی
insigne	مدال رسمی
formal accountability	ذیحسابی رسمی
driss uniform	لباس رسمی
dress uniform	انیفرم رسمی
dress suit	لباس رسمی شب
contracts under seal	عقد رسمی
communique	ابلاغ رسمی
cognizance	اخطار رسمی
bonspiel	مسابقه رسمی
boarding call	بازدید رسمی
formal education	اموزش رسمی
formal group	گروه رسمی
insigne	نشان رسمی
reprimands	توبیخ رسمی
reprimanding	توبیخ رسمی
hansard	مذاکرات رسمی
reprimanded	توبیخ رسمی
reprimand	توبیخ رسمی
formal review	بررسی رسمی
formal review	سان رسمی
aregular cook	اشپز رسمی
official prices	قیمتهای رسمی
protested	اعتراض رسمی
protested	واخواست رسمی
protest	اعتراض رسمی
protest	واخواست رسمی
position	شغل رسمی
positioned	شغل رسمی
insignia	مدال رسمی
insignia	نشان رسمی
protesting	واخواست رسمی
protesting	اعتراض رسمی
function	ایین رسمی
functioned	ایین رسمی
functions	ایین رسمی
protests	اعتراض رسمی
protests	واخواست رسمی
semiofficial	نیمه رسمی
prothonotary	سردفتراسناد رسمی
prontonotary	سردفتراسناد رسمی
card-carrying	عضو رسمی
throwaway	غیر رسمی
return	گزارش رسمی
Full dress. Formal dress.	لباس رسمی
free and easy <idiom>	غیر رسمی
officiously	بطورغیر رسمی
returned	گزارش رسمی
stand on ceremony <idiom>	رسمی بودن
vestment	لباس رسمی
public submission	مناقصه رسمی
semiformal	نیمه رسمی
semi officially	بطورنیم رسمی