Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
machine run
اجرای ماشین
Search result with all words
maintenance
1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
operation
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
assembler
اسمبلی که کد ماشین را از یک کامپیوتر در حین اجرای کامپیوتر دیگر تولید ی کند
Other Matches
chaining
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
runs
اجرای
run
اجرای
Sound Blaster
و پس اجرای آن
program execution
اجرای برنامه
performance of a contract
اجرای قرارداد
administration of justice
اجرای عدالت
post strike
بعد از اجرای تک
rerun
اجرای مجدد
parallel run
اجرای موازی
plan implementation
اجرای برنامه
auto da fe
اجرای رای
execution of judgments
اجرای احکام
enforcement of a judgment
اجرای حکم
conduct of fire
اجرای اتش
conduct of fire
اجرای تیراندازی
uses
اجرای چیزی
use
اجرای چیزی
concurrent execution
اجرای همزمان
administer justice
اجرای عدالت
dry run
اجرای ازمایشی
execution of wills
اجرای وصایا
test run
اجرای ازماینده
ground work
اجرای فن در خاک
concurrently
اجرای همزمان
budget execution
اجرای بودجه
carry out the obligations
اجرای تعهدات
fulfilment of an obligation
اجرای تعهد
test run
اجرای ازمایشی
launched
شروع یا اجرای یک برنامه
class ii activity
اجرای اماد طبقه 2
class i activity
اجرای اماد طبقه 1
involving
آغاز با اجرای یک برنامه
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
methode of fire
روش اجرای تیراندازی
involve
آغاز با اجرای یک برنامه
by the number
اجرای فرمان با شماره
multi tasking
اجرای چندین کار
concurrent program execution
اجرای همزمان برنامه
reprieving
تعلیق اجرای مجازات
task force
نیروی اجرای عملیات
final process
دستور اجرای حکم
launches
شروع یا اجرای یک برنامه
enforcement by writ
اجرای حکم دادگاه
launching
شروع یا اجرای یک برنامه
reprieve
تعلیق اجرای مجازات
concept of operations
روش اجرای عملیات
enforcement of judgement
اجرای احکام قضایی
launch
شروع یا اجرای یک برنامه
launch an attack
اجرای حمله شروع تک
reprieved
تعلیق اجرای مجازات
enforcement of a judment
اجرای حکم دادگاه
reprieves
تعلیق اجرای مجازات
involves
آغاز با اجرای یک برنامه
multitasking
اجرای چندین کار
operated
دستورات اجرای کامپیوتر
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
desk
اجرای خشک برنامه
desks
اجرای خشک برنامه
war game
اجرای بازی جنگ
wargaming
اجرای بازی جنگ
self aid
اجرای کمکهای اولیه
techniques
روش یا فن اجرای کار
technique
روش یا فن اجرای کار
operate
دستورات اجرای کامپیوتر
transattack period
زمان اجرای تک اتمی
operates
دستورات اجرای کامپیوتر
task forces
نیروی اجرای عملیات
task element
عنصر اجرای عملیات
administration of a will
اجرای وصیت نامه
check
اجرای خشک یک برنامه
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
insubordination
سرپیچی از اجرای دستور
implementation of the decisions
اجرای قرار
[رای]
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
checks
اجرای خشک یک برنامه
legal enforcement
اجرای حکم دادگاه
checked
اجرای خشک یک برنامه
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
operator
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operators
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
precedence
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
execution
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
executing
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
executes
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
fire time
زمان اجرای اتش یا انفجار
exempted , adressee
گیرنده معاف از اجرای دستور
executed
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execute
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
to guarantee a contract
اجرای قراردادی راضمانت کردن
high angle pit
چاله مخصوص اجرای تیرقائم
passives
وقت کشی بدون اجرای فن
launched
اجرای حمله شروع عملیات
enterprises
اقدام به اجرای قوانین کردن
launch
اجرای حمله شروع عملیات
phase
دوره زمانی اجرای برنامه
phased
دوره زمانی اجرای برنامه
phases
دوره زمانی اجرای برنامه
textbooks
اجرای حرکت کامل و فنی
textbook
اجرای حرکت کامل و فنی
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
concepts
تدبیر روش اجرای یک چیز
concept
تدبیر روش اجرای یک چیز
passive
وقت کشی بدون اجرای فن
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
enterprise
اقدام به اجرای قوانین کردن
specific performance
نحوه اجرای معین در قرارداد
passed
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
ambuscade
دام محل اجرای کمین
suspend
به عقب انداختن اجرای حکم
passes
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
launching
اجرای حمله شروع عملیات
suspending
به عقب انداختن اجرای حکم
suspends
به عقب انداختن اجرای حکم
launches
اجرای حمله شروع عملیات
pass
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
immediate
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود
delay position
موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
execution
مدت زمان بین اجرای یک دستور
intermittent
اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
maths
و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
command of execution
فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
budgetary control
کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
compile and go
بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
math
و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
run duration
مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
run duration
که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
rerun
اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
e hour
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
interdict
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
lesion
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
lesions
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
tempo
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
executes
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executing
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
pipeline
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
auto da fe
اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
tempos
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
pipelines
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
targetting
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targetted
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targets
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
bailiff
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com