English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English Persian
scan اجمالا مرور کردن
scanned اجمالا مرور کردن
scans اجمالا مرور کردن
Other Matches
roughcast اجمالا درست کردن
synoptically اجمالا
concisely اجمالا
succinctly اجمالا`
rough coating اجمالا درست شده ناقص
rub up مرور کردن
go over مرور کردن
go through مرور کردن
scroll مرور کردن
turn over مرور کردن
run over مرور کردن
scrolls مرور کردن
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
reviewing بررسی کردن مرور
reliving در ذهن مرور کردن
reviews بررسی کردن مرور
reviewed بررسی کردن مرور
relives در ذهن مرور کردن
relived در ذهن مرور کردن
review بررسی کردن مرور
relive در ذهن مرور کردن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
overview مرور
reviewed مرور
once over مرور
overviews مرور
review مرور
reviewal مرور
reviews مرور
reviewing مرور
perusal مرور
once-over مرور
revisal مرور
tracts مرور
tract مرور
lapse of time مرور زمان
rehearsals مرور ذهنی
prescription مرور زمان
traffics عبور و مرور
rehearsal مرور ذهنی
statute of limitation مرور زمان
lapsing انصراف مرور
lapses انصراف مرور
lapse انصراف مرور
prescriptions مرور زمان
traffic عبور و مرور
glances نظراجمالی مرور
glanced نظراجمالی مرور
glance نظراجمالی مرور
time lapse مرور زمان
trafficking عبور و مرور
trafficked عبور و مرور
traffic density تراکم عبور و مرور
airfield traffic عبورو مرور در فرودگاه
access structures ساختمانهای عبور و مرور
statute of limitations قانون مرور زمان
acquisitive prescription مرور زمان مملک
statutory limitation قانون مرور زمان
airfield traffic عبور و مرور فرودگاه
creative prescription مرور زمان ایجاد حق
lapsing استفاده از مرور زمان
traffic lane مسیر عبور و مرور
traffic peak حداکثر عبور و مرور
traffic density شدت عبور و مرور
traffic sign علامت عبور و مرور
lapse استفاده از مرور زمان
informal design review مرور غیررسمی طرح
lapses استفاده از مرور زمان
barred by statute مشمول مرور زمان
time barred مشمول مرور زمان
traffic control کنترل عبور و مرور
extinctive prescription مرور زمان اسقاط حق
traffic court دادگاه عبور و مرور
limitation period مدت مرور زمان
period of prescription مدت مرور زمان
eligible traffic عبور و مرور مجاز
ecquisitive prescription مرور زمان مملک
positive prescription مرور زمان مملک
die out <idiom> به مرور از بین رفتن
wear off/away <idiom> به مرور محو شدن
revision تجدید نظر مرور
revisions تجدید نظر مرور
limitation of actions مرور زمان دعاوی
traffic intensity شدت عبور و مرور
negative prescription مرور زمان مسقط
negative prescription مرور زمان اسقاط حق
limitation act قانون مرور زمان
traffic density تکاشف عبور و مرور
bus traffic عبور و مرور اتوبوسها
positive prescription مرور زمان ایجاد حق
wear thin <idiom> به مرور زمان لاغر شدن
curfew period ساعات منع عبور و مرور
air-traffic control کنترل عبور و مرور هوایی
diacoustics علم مرور وشکست صدا
to be under curfew در منع عبور و مرور بودن
air traffic control کنترل عبور و مرور هوایی
traffic cut تقاطع دو جریان عبور و مرور
elapsation ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
curfew زمان قطع عبور و مرور قرق
lapses از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
pointsman عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
lapsing از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
air movement section قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
lapse از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
road discipline مقررات عبور و مرور روی جاده
curfews زمان قطع عبور و مرور قرق
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
access structures ساختمان های قابل عبور و مرور
air traffic regulation and identificatio سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
brush up on something <idiom> تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
tolled حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
cone penetrometer وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
prescriptions دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
patina [جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
prescription دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
limitation of actions در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
scale فلس پشم [این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
pert Technique Review Evaluationand Program فن ارزیابی و بررسی برنامه Technique Review Evaluationand Project روش مرور و ارزیابی پروژه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com