English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
encirclement احاطه دورانی
turning movement احاطه دورانی
Other Matches
encirclement احاطه دشمن احاطه کردن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
vertiginous دورانی
dollyo دورانی
mawashi دورانی
rotary دورانی
out flanking دورانی
rotation flow شارش دورانی
rotation inertia لختی دورانی
rotational چرخشی دورانی
rotary drilling حفاری دورانی
cyclical budget بودجه دورانی
cyclic pitch گام دورانی
mawashi geri ضربه دورانی پا
revolving گردنده دورانی
cyclical unemployment بیکاری دورانی
diode lamp دیود دورانی
dollyo chagi ضربه دورانی پا
eyre گردش دورانی
revolution سرعت دورانی
revolutions سرعت دورانی
rotational inertia لختی دورانی
rotary pump پمپ دورانی
circular frequency تکرار دورانی
rotary switch کلید دورانی
concentric running حرکت دورانی
turning movement حرکت دورانی
turbo compressor کمپرسور دورانی
concentricity حرکت دورانی
centrifugal pump پمپ دورانی
evolution چرخش حرکت دورانی
circular dischroism دو رنگ نمایی دورانی
kwon toul chigi ضربه مشت دورانی
gyratory breaker سنگ شکن دورانی
circular flow of income گردش دورانی درامد
moom dolly chagi ضربه پا به عکس دورانی
moom dollyo bandea dollyo chagi ضربه پا برعکس دورانی
concentricity test ازمایش حرکت دورانی
vertical envelopement حرکت دورانی قائم
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
gyratory crusher سنگ شکن دورانی
cycle :بصورت دورانی فاهر شدن
cycled :بصورت دورانی فاهر شدن
screwing حرکات دورانی یخهای دریایی
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi spinner پرتاب دورانی گوی بولینگ
cycles :بصورت دورانی فاهر شدن
straddling احاطه هدف از نظر سمتی احاطه سمتی هدف
rock حرکت دورانی بال به دور بدنه
rocked حرکت دورانی بال به دور بدنه
rocks حرکت دورانی بال به دور بدنه
rotaglider گلایدرهایی که دارای بالهای دورانی ازاد هستند
vortex flow جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی
circulation حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
circulations حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
coffee grinders حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinder حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
gear ratio نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
siege احاطه
circumfusion احاطه
circumambiency احاطه
surround احاطه
surrounded احاطه
cincture احاطه
bracket احاطه
sieges احاطه
surrounds احاطه
environment احاطه
environments احاطه
envelopment احاطه
encompassment احاطه
straddles احاطه هدف
ensphere احاطه کردن
ice bound احاطه شده از یخ
icebound احاطه شده از یخ
to hem in احاطه کردن
environ احاطه کردن
straddled احاطه هدف
straddle احاطه هدف
boxes احاطه کردن
box احاطه کردن
encirclement عمل احاطه
beleaguer احاطه کردن
compassable احاطه کردنی
single envelopment احاطه یک طرفه
circumfluent احاطه کننده
circumambient احاطه کننده
envelopment احاطه قائم
laager احاطه کردن
enwind احاطه کردن
whelm احاطه کردن
insphere احاطه کردن
inclip احاطه کردن
imbosom احاطه کردن
vertical envelopement احاطه قائم
double envelopment احاطه دو طرفه
embracement احاطه دربرداشتن
hoops احاطه کردن
encircling احاطه کردن
hemmed احاطه کردن
hem احاطه کردن
besets احاطه کردن
beset احاطه کردن
palest احاطه کردن
paler احاطه کردن
pale احاطه کردن
flanking احاطه جناحی
hemming احاطه کردن
ring احاطه کردن
encircle احاطه کردن
encircles احاطه کردن
encircled احاطه کردن
flanked احاطه جناحی
flank احاطه جناحی
hems احاطه کردن
envelop احاطه کردن
hedges احاطه کردن
hedged احاطه کردن
circuits احاطه کردن
circuit احاطه کردن
girdling احاطه کردن
girdles احاطه کردن
girdled احاطه کردن
envelop احاطه قائم
enveloped احاطه کردن
envelops احاطه قائم
envelops احاطه کردن
enveloping احاطه قائم
enveloping احاطه کردن
enveloped احاطه قائم
girdle احاطه کردن
contain احاطه دشمن
contained احاطه دشمن
contains احاطه دشمن
hedge احاطه کردن
hoop احاطه کردن
encompass احاطه کردن
encompassed احاطه کردن
encompasses احاطه کردن
encompassing احاطه کردن
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
beseige احاطه کردن فراگرفتن
orbs عالم احاطه کردن
circling گرفتن احاطه کردن
bracketing احاطه کردن هدف
perimeter فضای احاطه کننده
perimeters فضای احاطه کننده
rockbound احاطه شده با صخره
planchette احاطه کننده محاط
surrounding احاطه کننده مجاور
inwreathe با حلقه گل احاطه کردن
circles گرفتن احاطه کردن
girdling حلقه احاطه کردن
girdled حلقه احاطه کردن
orb عالم احاطه کردن
palisades با پرچین احاطه کردن
palisade با پرچین احاطه کردن
circle گرفتن احاطه کردن
girdles حلقه احاطه کردن
circled گرفتن احاطه کردن
engirdle احاطه کردن دارابودن
girdle حلقه احاطه کردن
spheres دایره معلومات احاطه کردن
sphere دایره معلومات احاطه کردن
skirted دور زدن احاطه کردن
obsidional احاطه کننده دست برندار
skirts دور زدن احاطه کردن
skirt دور زدن احاطه کردن
ring احاطه کردن زنگ اخبار
surrounds محاصره کردن احاطه شدن
engird احاطه کردن حلقه زدن
cincture احاطه کردن کمرچیزی را بستن
surrounded محاصره کردن احاطه شدن
surround محاصره کردن احاطه شدن
engarland درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
incomprehensibly بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
enring احاطه کردن حلقه زدن دور
gird احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
bracket احاطه کردن تیر پایه انتن
out flanking دور زننده احاطه کننده جناح
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
death-lantern [ستون های احاطه شده با فانوس در حیاط یا قبرستان کلیسا]
enclave ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclaves ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
y site نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
wet bulb termometere ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com