Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
Other Matches
poisson distribution
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
interns
واردکردن
intern
واردکردن
interning
واردکردن
list
در فهرست واردکردن
register
در دفتر واردکردن
blemishing
خسارت واردکردن
registers
در دفتر واردکردن
blemished
خسارت واردکردن
inflicts
واردکردن خسارات
log
درسفرنامه واردکردن
inflicting
واردکردن خسارات
inflicted
واردکردن خسارات
registering
در دفتر واردکردن
inflict
واردکردن خسارات
logs
درسفرنامه واردکردن
blemishes
خسارت واردکردن
to writes down
واردکردن یادداشت کردن
To cause ( inflict ) a loss .
ضرر وزیان واردکردن
importable
کالای قابل واردکردن
enrolling
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrol
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolls
عضویت دادن درفهرست واردکردن
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
enrols
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enroll
عضویت دادن درفهرست واردکردن
picking device
دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
casualties
تلفات
total loss
تلفات کل
fatalities
تلفات
losses
تلفات
fatality
تلفات
victim
تلفات
casualty
تلفات
loss
تلفات
victims
تلفات
mortality
تلفات
corona losses
تلفات کورونا
lethal area
منطقه تلفات
low loss coil
بوبین با تلفات کم
mortality factor
ضریب تلفات
low loss construction
ساختمان کم تلفات
magnetic hystersis loss
تلفات هیسترزیس
mass casualties
تلفات زیاد
casualty radius
شعاع تلفات
battle casualty
تلفات جنگی
kill factor
ضریب تلفات
casualties
تلفات و ضایعات
casualty
تلفات و ضایعات
the losses of the army
تلفات ارتش
tip loss
تلفات نوک
insulation power factor
زاویه ی تلفات
total losses
کل تلفات ابی
treble our casualties
سه برابر تلفات ما
low loss cable
کابل با تلفات کم
loss
تلفات ضایعات
suffers
تلفات دیدن
suffered
تلفات دیدن
suffer
تلفات دیدن
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
low loss ceramics
سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
eddy current losses
تلفات جریان گردابی
low loss capacitor
خازن با تلفات دی الکتریک کم
casualty radius
شعاع تولید تلفات
loss appraisal
قبول تلفات در جنگ
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
vulnerability
در معرض تلفات بودن
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
gear friction losses
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
tolls
تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolling
تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
ten key pad
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
inflict
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter
دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
aptness
احتمال
expectancy
احتمال
likelihoood
احتمال
probability
احتمال
expectance
احتمال
eventuality
احتمال
like lihood
احتمال
eventualities
احتمال
presumptions
احتمال
chance
احتمال
suppositions
احتمال
liability
احتمال
supposition
احتمال
liabilities
احتمال
possibilities
احتمال
chancing
احتمال
chances
احتمال
possibility
احتمال
contingencies
احتمال
verisimilitude
احتمال
likelihood
احتمال
contingency
احتمال
presumption
احتمال
chanced
احتمال
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
unlikelihood
عدم احتمال
probability distribution
توزیع احتمال
the probability is
احتمال میرود
stand a chance
<idiom>
احتمال داشتن
transition probability
احتمال انتقال
the probability is
احتمال دارد
probability analysis
احتمال کاوی
transition probability
احتمال جهش
There is a 50-50 chance.
احتمال 50-50است
mathematical probability
احتمال ریاضی
probability of ionization
احتمال یونش
probability of detection
احتمال کشف
probability ratio
بهر احتمال
probability of detection
احتمال اکتشاف
probability of collision
احتمال برخورد
probability function
تابع احتمال
probability factor
ضریب احتمال
statistical weight
احتمال ترمودینامیکی
probability curve
منحنی احتمال
probability theory
نظریه احتمال
probabilism
احتمال گرایی
presumption of fraud
احتمال تقلب
presumedly
احتمال میرود
on the chance of
نظر به احتمال
moral certainty
احتمال قوی
probability of kill
احتمال انهدام
improbability
عدم احتمال
experimental probability
احتمال تجربی
risked
احتمال زیان
contingency
احتمال وقوع
risk
احتمال زیان
inverisimilitude
عدم احتمال
contingencies
احتمال وقوع
risks
احتمال زیان
risking
احتمال زیان
compound probability
احتمال مرکب
kill probability
احتمال کشندگی
odds
احتمال ووقوع
conditional probability
احتمال مشروط
experimental probability
احتمال ازمایشی
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
risked
احتمال زیان و ضرر
risked
احتمال زیان یاخطر
probability of kill
احتمال از بین رفتن
angular probability distribution
توزیع زاویهای احتمال
likelihood
احتمال کلی دارد
risks
احتمال زیان و ضرر
radial probability distribution
توزیع احتمال شعاعی
risking
احتمال زیان و ضرر
risking
احتمال زیان یاخطر
risks
احتمال زیان یاخطر
risk
احتمال زیان یاخطر
in all like
احتمال کلی دارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
risk
احتمال زیان و ضرر
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
balances
احتمال رویداد خطا
It is quite likely that ….
خیلی احتمال می رود که …
normal probability curve
منحنی بهنجار احتمال
worst-case
بدترین وضع یا احتمال
look for
<idiom>
با احتمال فکر کردن
probability density
چگالی احتمال
[ریاضی]
damage threat
احتمال تولید خسارت
balance
احتمال رویداد خطا
probability density function
تابع چگالی احتمال
in all probability
احتمال کلی میرود
risking
احتمال خطر ریسک کردن
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
odds-on
دارای احتمال بیش از 5 درصد
risked
احتمال خطر ریسک کردن
risk
احتمال خطر ریسک کردن
the odds are that he will doit
احتمال دارد که انکار را بکند
damage threat
منطقه احتمال تولید خسارت
it is p that he did not go
احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
risks
احتمال خطر ریسک کردن
presume
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
In all probability. Very likely.
به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com