Total search result: 94 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
engross |
احتکارکردن مشغول |
|
|
Other Matches |
|
hoard |
احتکارکردن |
hoards |
احتکارکردن |
hoarded |
احتکارکردن |
speculates |
احتکارکردن سفته بازی کردن |
speculating |
احتکارکردن سفته بازی کردن |
speculate |
احتکارکردن سفته بازی کردن |
speculated |
احتکارکردن سفته بازی کردن |
busying |
مشغول |
busy |
مشغول |
busy with |
مشغول |
occupied |
مشغول |
at |
مشغول |
busiest |
مشغول |
busied |
مشغول |
busies |
مشغول |
busy at |
مشغول |
busier |
مشغول |
at work |
مشغول کار |
in a |
مشغول نبرد |
at it |
سخت مشغول |
go about |
مشغول شدن به |
occupies |
مشغول داشتن |
occupy |
مشغول داشتن |
occupying |
مشغول داشتن |
indebted |
مشغول الذمه |
he is at work |
مشغول کاراست |
he applied him self to study |
مشغول تحصیل شد |
get to work |
مشغول کارشوید |
overbusy |
زیاد مشغول |
busy |
مشغول کردن |
busying |
مشغول کردن |
twiddle one's thumbs <idiom> |
مشغول نبودن |
busier |
مشغول کردن |
busiest |
مشغول کردن |
workings |
مشغول کار |
go about <idiom> |
مشغول بودن با |
busies |
مشغول کردن |
busied |
مشغول کردن |
under an obligation |
مشغول الذمه |
in a |
مشغول کار |
to d. one self |
مشغول شدن |
to employ oneself |
مشغول شدن |
working |
مشغول کار |
engages |
مشغول کردن |
engage |
مشغول کردن |
on the go <idiom> |
مشغول دویدن |
(in) up to the chin <idiom> |
خیلی مشغول با کسی |
up to the eyes in work |
سخت مشغول کار |
scoolable |
مشغول تحصیل اجباری |
go at |
جدا مشغول شدن به |
to busy oneself |
خودرا مشغول کردن |
intent on doing anything |
سخت مشغول کاری |
activity |
فعال یا مشغول بودن |
activities |
فعال یا مشغول بودن |
opposite numbers |
افسران مشغول به کار |
amused |
سرگرم شده و مشغول |
indebted |
مشغول الذمه مقروض |
in treaty |
مشغول مذاکره و عقد پیمان |
amuse |
مشغول کردن تفریح دادن |
occupy |
مشغول کردن به کار گرفتن |
occupies |
مشغول کردن به کار گرفتن |
in the schools |
مشغول دادن امتحانات دانشگاه |
amuses |
مشغول کردن تفریح دادن |
occupying |
مشغول کردن به کار گرفتن |
employ |
مشغول کردن بکار گرفتن |
employed |
مشغول کردن بکار گرفتن |
employing |
مشغول کردن بکار گرفتن |
employs |
مشغول کردن بکار گرفتن |
stick to your work |
بکار خود مشغول باشید |
to engage in something [in doing] something |
خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن |
The line is busy (engaged). |
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است ) |
play at |
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن |
chandler |
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است |
background |
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است |
backgrounds |
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است |
articled |
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد |
switched network backup |
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است |
hardscrabble |
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول |
busied |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busies |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busier |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busiest |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busy |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busying |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
active |
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده |
to a. oneself |
مشغول شدن اماده شدن |
activity |
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است |
activities |
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است |
laziest |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
lazy |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
lazier |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
Quchan |
قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.] |
supervisory |
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد |