English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
Other Matches
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
devotes اختصاص دادن فدا کردن
assigns قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
assign قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning قلمداد کردن اختصاص دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
assigned قلمداد کردن اختصاص دادن
devote اختصاص دادن فدا کردن
dedicating اختصاص دادن وقف کردن
dedicates اختصاص دادن وقف کردن
devoting اختصاص دادن فدا کردن
allocate تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating تقسیم کردن اختصاص دادن
dedicate اختصاص دادن وقف کردن
reserves ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving ذخیره کردن اختصاص دادن
allocates تقسیم کردن اختصاص دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
overdraw بیش از اعتبار حواله کردن برات خالی از وجه دادن
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
appropriates اختصاص دادن
allot اختصاص دادن
assign اختصاص دادن
allocate اختصاص دادن
to set apart اختصاص دادن
allocating اختصاص دادن
appropriating اختصاص دادن
appropriate اختصاص دادن
appropriated اختصاص دادن
allocates اختصاص دادن
allocate اختصاص دادن
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserving نگه داشتن اختصاص دادن
reserves نگه داشتن اختصاص دادن
reserve نگه داشتن اختصاص دادن
appropriation قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ambitus [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
legalised اعتبار قانونی دادن
legalize اعتبار قانونی دادن
to legalize a signature اعتبار قانونی دادن
credit squeeze کاهش دادن اعتبار
legalized اعتبار قانونی دادن
legalises اعتبار قانونی دادن
legalizing اعتبار قانونی دادن
legalizes اعتبار قانونی دادن
legalising اعتبار قانونی دادن
hand it to (someone) <idiom> به کسی اعتبار دادن
overdraw بیش از اعتبار حواله یا چک دادن
give someone their due <idiom> دادن اعتبار به شخص شایسته
give واگذار کردن
gives واگذار کردن
concede واگذار کردن
assign واگذار کردن
assigns واگذار کردن
entrusting واگذار کردن
assigning واگذار کردن
assigned واگذار کردن
relegated واگذار کردن
authorisations واگذار کردن
to make over واگذار کردن
assignment واگذار کردن
assignments واگذار کردن
to deliver over واگذار کردن
abdicate واگذار کردن
abdicated واگذار کردن
abdicates واگذار کردن
abdicating واگذار کردن
relegates واگذار کردن
infeoff واگذار کردن
to turn over واگذار کردن
relegating واگذار کردن
relegate واگذار کردن
authorization واگذار کردن
giving واگذار کردن
allocations واگذار کردن
release واگذار کردن
transferring واگذار کردن
remise واگذار کردن
entrust واگذار کردن
released واگذار کردن
releases واگذار کردن
ceding واگذار کردن
cedes واگذار کردن
entrusts واگذار کردن
surrendered واگذار کردن
surrenders واگذار کردن
cede واگذار کردن
transfers واگذار کردن
conceding واگذار کردن
conceded واگذار کردن
concedes واگذار کردن
demise واگذار کردن
allocation واگذار کردن
surrender واگذار کردن
transfer واگذار کردن
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
bequeathing بکسی واگذار کردن
bequeathed بکسی واگذار کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
assignment of tasks واگذار کردن وفایف
bequeath بکسی واگذار کردن
award a contract قراردادی را واگذار کردن
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
reallocation مجددا واگذار کردن
bequeaths بکسی واگذار کردن
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
to sell out بدیگری واگذار کردن ورفتن
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
vest a property in someone ملکی را به کسی واگذار کردن
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
deed سند باقباله واگذار کردن
deeds سند باقباله واگذار کردن
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
request for discharge عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
overdraft حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdrafts حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
unfinanced بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
authentication به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
entrusts واگذار کردن تفویض کردن
give over ترک کردن واگذار کردن
entrust واگذار کردن تفویض کردن
entrusting واگذار کردن تفویض کردن
renumber خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
craft revolving fund حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
rehabilitated اعاده اعتبار کردن
rehabilitate اعاده اعتبار کردن
rehabilitating اعاده اعتبار کردن
rehabilitates اعاده اعتبار کردن
revalidate تجدید اعتبار کردن
call for ..... under the credit درخواست کردن ..... تحت اعتبار
validated تایید اعتبار قانونی کردن
reinstatement of revolving credit اعتبار گردانی را تجدید کردن
validating تایید اعتبار قانونی کردن
validates تایید اعتبار قانونی کردن
validate تایید اعتبار قانونی کردن
void از درجه اعتبار ساقط کردن
credit system of supply سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
ceder واگذار کننده
grantor واگذار کننده
vested واگذار شده
ceded واگذار شده
alienor واگذار کننده
assignor واگذار کننده
transferred واگذار شده
renunciant واگذار کننده
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio اوراق بهادار واگذار شده
allocated اختصاص یافته
apanage اختصاص داشت
appertaining اختصاص داشتن
appertained اختصاص داشتن
memory allocation اختصاص حافظه
appertains اختصاص داشتن
appertain اختصاص داشتن
resource allocation اختصاص منبع
appropriation اختصاص بودجه
demonetization خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
indigenousness اختصاص بیک اب و خاک
reservation of a right اختصاص حقی به خود
assigned <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
allocated <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
appropriated <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com