English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
authorizations اختیار اجازه
Search result with all words
authorized در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
Other Matches
weapons free جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
veto حق و اختیار
liberty اختیار
warrants اختیار
incoercible بی اختیار
involuntarily بی اختیار
free will اختیار
tests اختیار
wills اختیار
willed اختیار
will اختیار
warranting اختیار
warranted اختیار
warrant اختیار
involuntary بی اختیار
clearance اختیار
liberties اختیار
control اختیار
option اختیار
attribution اختیار
spontaneous بی اختیار
voluntariness اختیار
options اختیار
controlling اختیار
controls اختیار
spontaneous generation بی اختیار
vetoed حق و اختیار
vetoes حق و اختیار
vetoing حق و اختیار
authority اختیار
freedom of the will اختیار
authorization اختیار
at the d. of به اختیار
mandated اختیار
credential اختیار
mandate اختیار
authorisations اختیار
unconsciously بی اختیار
mandating اختیار
test اختیار
mandates اختیار
unconscious بی اختیار
tested اختیار
Delegation of Authority تفویض اختیار
empowers اختیار دادن
commander's call در اختیار فرماندهی
cartle blanche اختیار نامحدود
empowering اختیار دادن
jurisdiction اختیار قانونی
to be a master of در اختیار خودداشتن
adopter اختیار کننده
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
seller's option اختیار فروشنده
options اختیار معامله
cart blanche اختیار نامحدود
to follow a profession پیشهای را اختیار
empower اختیار دادن
empowered اختیار دادن
option اختیار معامله
will adjust اتش به اختیار
carte blanche اختیار نامحدود
carte blanche اختیار تام
at the mercy of در اختیار دستخوش
body english چرخش بی اختیار
as you wish به اختیار شماست
adoption اختیار اتخاذ
to make one's option اختیار کردن
government عقل اختیار
jurisdication اختیار قانونی
enabling اختیار دادن
power of authority اختیار نامه
power of attorney اختیار نامه
letter of attorney اختیار نامه
full power of attorney اختیار نامه
invested with power دارای اختیار
governments عقل اختیار
certificate of authority اختیار نامه
fix on اختیار کردن
adopted اختیار شده
authorise اختیار دادن
in the saddle صاحب اختیار
power اقتدار و اختیار
powered اقتدار و اختیار
enable اختیار دادن
warrant of attorney اختیار نامه
power of procuration اختیار نامه
fire at will اتش به اختیار
powers اقتدار و اختیار
enables اختیار دادن
enabled اختیار دادن
powering اقتدار و اختیار
absolute authortity اختیار مطلق
take over in charge تحت اختیار دراوردن
spontaneously به طیب خاطر بی اختیار
he wept involuntarily بی اختیار گریه کرد
invested with power اختیار داده شده
options اختیار خریدیا فروش
magisterial مطلق دارای اختیار
To authorize someone. به کسی اختیار دادن
plenipotentiary دارای اختیار تام
plenipotentiaries دارای اختیار تام
discretionally مطابق میل و اختیار
fire at will اتش به اختیار خود
lock option اختیار کاربرد قفل
run the show اختیار داری کردن
to have the run of a house اختیار خانهای را داشتن
catching در اختیار گرفتن توپ
to rule the roast اختیار داری کردن
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
ship will adjust ناو اتش به اختیار
plenipotent دارای اختیار مطلق
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
option اختیار خریدیا فروش
bureau ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
Dont mention it . You are welcome. اختیار دارید (درمقام تعارف )
to run the show در کاری اختیار داری کردن
accredit معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting معتبر ساختن اختیار دادن
accredits معتبر ساختن اختیار دادن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
delegation of authority دادن اختیار انجام عمل
local option اختیار تعیین محل معینی
local option اختیار تعیین چیزی درمحل
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
authorize اختیار دادن تصویب کردن
authorising اختیار دادن تصویب کردن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
visitatorial وابسته به یادارای اختیار بازرسی
authorises اختیار دادن تصویب کردن
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain اختیار دار کشور حکومت مطلقه
to delegate one's authority to somebody به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
plenipotentiaries تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary تام الاختیار دارای اختیار مطلق
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to put something at somebody's disposal چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
fiefdoms هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
as your please هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdom هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
investors کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
DD/D نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
permits اجازه
permit اجازه
authorisations اجازه
authorization اجازه
okay اجازه
liberty اجازه
unauthorized بی اجازه
fiat اجازه
ok اجازه
licensure اجازه
ratification اجازه
warrent اجازه
leaving اجازه
leave اجازه
permission اجازه
licensing اجازه
licenses اجازه
authority اجازه
liberties اجازه
by permission of با اجازه
license اجازه
approval اجازه
fiats اجازه
licence اجازه
permitting اجازه
licences اجازه
released اجازه صدور
release اجازه صدور
access اجازه دخول
to beg leave اجازه رفتن
releases اجازه صدور
may i take it please اجازه می فرمایید
authorizes اجازه دادن
tokens اجازه ورود
authority توانایی اجازه
authorize اجازه دادن
authorises اجازه دادن
accessing اجازه دخول
searcher warrant اجازه بازرسی
searcher warrant اجازه تفتیش
accesses اجازه دخول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com