English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English Persian
deportation اخراج
banishment اخراج
expulsion اخراج
expulsions اخراج
deport اخراج
deported اخراج
deporting اخراج
deports اخراج
firing اخراج
dismissal اخراج
dismissals اخراج
disqualified اخراج
disqualifies اخراج
disqualify اخراج
disqualifying اخراج
eviction اخراج
evictions اخراج
exclusion اخراج
evacuation اخراج
deposal اخراج
dislodgement اخراج
ejection اخراج
excomminucation اخراج
extrusion اخراج
foul out اخراج
lay off اخراج
ouster اخراج
out lawry اخراج
rustication اخراج
the boot اخراج
clearing out [of a place] اخراج [از مکانی]
Other Matches
outed اخراج کردن اخراج شدن
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
out- اخراج کردن اخراج شدن
out اخراج کردن اخراج شدن
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
swaps اخراج کردن
reseau اخراج اشعه
send down اخراج کردن
swap اخراج کردن
xenelasia اخراج بیگانگان
swapped اخراج کردن
get the ax <idiom> اخراج شدن
give someone the ax <idiom> اخراج شدن
let go <idiom> اخراج شدن
expels اخراج کردن
expelling اخراج کردن
expelled اخراج کردن
expel اخراج کردن
dis- اخراج کردن
swopped اخراج کردن
out with اخراج کردن
excommunicable سزاوارتکفیریا اخراج
expellable قابل اخراج
cast out اخراج کردن
brush off اخراج بی ادبانه
bad conduct discharge اخراج از خدمت
exorcise اخراج کردن
avaunt دستور اخراج
deportees اخراج شده
swops اخراج کردن
deportee اخراج شده
swopping اخراج کردن
cans اخراج کردن
canning اخراج کردن
can اخراج کردن
suspensions اخراج موقت
suspension اخراج موقت
dismission انفصال اخراج
out اخراج بازیگر
dismissals اخراج از خدمت
dismissal اخراج از شغل
expulsion اخراج از کشور
dismissal انفصال اخراج
dismissal اخراج از خدمت
expulsions اخراج از کشور
send-offs اخراج بازیگر
send-off اخراج بازیگر
send off اخراج بازیگر
to expel [from] اخراج کردن [از]
outed اخراج بازیگر
out- اخراج بازیگر
dismissals انفصال اخراج
ousts اخراج کردن
eviction اخراج کردن
walking papers <idiom> برگه اخراج
oust اخراج کردن
ousted اخراج کردن
deportation اخراج از کشور
evictions اخراج کردن
dismissals اخراج از شغل
ousting اخراج کردن
explusion foul خطای منجر به اخراج
sacked اخراج کردن یاشدن
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
sack اخراج کردن یاشدن
game misconduct penalty 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
wrongful dismissal انفصال یا اخراج ناروا
sacks اخراج کردن یاشدن
ducked اخراج توپزن بی امتیاز
discharges اخراج تخلیه الکتریکی
boot اخراج چاره یافایده
dismissing سوزاندن توپزن و اخراج او
dismiss سوزاندن توپزن و اخراج او
dismisses سوزاندن توپزن و اخراج او
discharge اخراج تخلیه الکتریکی
duck اخراج توپزن بی امتیاز
ducks اخراج توپزن بی امتیاز
ejectable قابل دفع یا اخراج
duckings اخراج توپزن بی امتیاز
rusticate با اخراج تنبیه کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
minor penalty خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
extrusive اخراج کننده بیرون امده
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
extracting گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
yorked توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
extracted گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
extract گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
extracts گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
not out توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
to get [be given] your card [British E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
penalty time keeper حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
out- مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
outed مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
expellee افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
deportees محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
banishing اخراج بلد کردن دور کردن
deportee محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
banished اخراج بلد کردن دور کردن
throw out <idiom> اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
To dismiss (discharge) someone. کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
banishes اخراج بلد کردن دور کردن
banish اخراج بلد کردن دور کردن
extraction عمل اخراج در عمل سلاح
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com