Total search result: 183 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
brush off |
اخراج بی ادبانه |
|
|
Other Matches |
|
impolitely |
بی ادبانه |
clowbishly |
بی ادبانه |
indecorously |
بی ادبانه |
churlishly |
بی ادبانه |
coarsely |
بی ادبانه |
discourteously |
بی ادبانه |
brusquely |
بی ادبانه |
inurbanely |
بی ادبانه |
outed |
اخراج کردن اخراج شدن |
out- |
اخراج کردن اخراج شدن |
red card |
علامت اخراج اخراج بازیگر |
out |
اخراج کردن اخراج شدن |
discourteous |
بی ادبانه تند |
talk back <idiom> |
بی ادبانه جواب دادن |
slam bang |
بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن |
undesireable discharge |
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق |
dishonorable discharge |
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت |
firing |
اخراج |
dismissal |
اخراج |
dismissals |
اخراج |
disqualified |
اخراج |
disqualifies |
اخراج |
disqualify |
اخراج |
disqualifying |
اخراج |
eviction |
اخراج |
exclusion |
اخراج |
evacuation |
اخراج |
ejection |
اخراج |
the boot |
اخراج |
rustication |
اخراج |
out lawry |
اخراج |
ouster |
اخراج |
lay off |
اخراج |
foul out |
اخراج |
extrusion |
اخراج |
excomminucation |
اخراج |
dislodgement |
اخراج |
deposal |
اخراج |
evictions |
اخراج |
deports |
اخراج |
deported |
اخراج |
deport |
اخراج |
banishment |
اخراج |
expulsions |
اخراج |
expulsion |
اخراج |
deporting |
اخراج |
deportation |
اخراج |
dis- |
اخراج کردن |
let go <idiom> |
اخراج شدن |
give someone the ax <idiom> |
اخراج شدن |
get the ax <idiom> |
اخراج شدن |
ousted |
اخراج کردن |
send down |
اخراج کردن |
swap |
اخراج کردن |
xenelasia |
اخراج بیگانگان |
suspensions |
اخراج موقت |
oust |
اخراج کردن |
suspension |
اخراج موقت |
can |
اخراج کردن |
excommunicable |
سزاوارتکفیریا اخراج |
expellable |
قابل اخراج |
dismission |
انفصال اخراج |
exorcise |
اخراج کردن |
swopping |
اخراج کردن |
cast out |
اخراج کردن |
out with |
اخراج کردن |
swopped |
اخراج کردن |
bad conduct discharge |
اخراج از خدمت |
reseau |
اخراج اشعه |
avaunt |
دستور اخراج |
deportees |
اخراج شده |
swaps |
اخراج کردن |
deportee |
اخراج شده |
swapped |
اخراج کردن |
cans |
اخراج کردن |
canning |
اخراج کردن |
walking papers <idiom> |
برگه اخراج |
clearing out [of a place] |
اخراج [از مکانی] |
to expel [from] |
اخراج کردن [از] |
dismissals |
اخراج از شغل |
out |
اخراج بازیگر |
dismissals |
انفصال اخراج |
dismissals |
اخراج از خدمت |
dismissal |
اخراج از شغل |
out- |
اخراج بازیگر |
dismissal |
انفصال اخراج |
dismissal |
اخراج از خدمت |
outed |
اخراج بازیگر |
send-offs |
اخراج بازیگر |
send-off |
اخراج بازیگر |
send off |
اخراج بازیگر |
swops |
اخراج کردن |
expel |
اخراج کردن |
deportation |
اخراج از کشور |
expels |
اخراج کردن |
expelling |
اخراج کردن |
expelled |
اخراج کردن |
eviction |
اخراج کردن |
expulsion |
اخراج از کشور |
expulsions |
اخراج از کشور |
ousts |
اخراج کردن |
evictions |
اخراج کردن |
ousting |
اخراج کردن |
explusion foul |
خطای منجر به اخراج |
sacks |
اخراج کردن یاشدن |
sacked |
اخراج کردن یاشدن |
sack |
اخراج کردن یاشدن |
game misconduct penalty |
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار |
misconduct penalty |
جریمه 01 دقیقه اخراج |
pink slip <idiom> |
برگه اخراج از شغل |
wrongful dismissal |
انفصال یا اخراج ناروا |
ejectable |
قابل دفع یا اخراج |
ducked |
اخراج توپزن بی امتیاز |
ducks |
اخراج توپزن بی امتیاز |
duck |
اخراج توپزن بی امتیاز |
dismiss |
سوزاندن توپزن و اخراج او |
discharges |
اخراج تخلیه الکتریکی |
dismissing |
سوزاندن توپزن و اخراج او |
dismisses |
سوزاندن توپزن و اخراج او |
discharge |
اخراج تخلیه الکتریکی |
rusticate |
با اخراج تنبیه کردن |
duckings |
اخراج توپزن بی امتیاز |
boot |
اخراج چاره یافایده |
back azimuth method |
گرای معکوس در اخراج اشعه |
evacuated |
اخراج خارج کردن یا شدن |
He was deported from Iran. |
اورااز ایران اخراج کردند |
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. |
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود |
evacuate |
اخراج خارج کردن یا شدن |
evacuating |
اخراج خارج کردن یا شدن |
evacuates |
اخراج خارج کردن یا شدن |
bad conduct discharge |
اخراج به علت عدم صلاحیت |
somebody's days are numbered <idiom> |
از کار اخراج شدن کسی |
minor penalty |
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج |
extrusive |
اخراج کننده بیرون امده |
major penalty |
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه |
discharge |
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت |
discharge without honor |
اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی |
extract |
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه |
pay off |
با دادن مزد کامل اخراج کردن |
extracts |
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه |
extracting |
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه |
yorked |
توپزن سوخته و اخراج شده کریکت |
discharges |
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت |
twos |
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج |
extracted |
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه |
two |
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج |
They are openly seeking his being sacked. |
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند. |
penalty time keeper |
حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران |
to get [be given] your card [British E] <idiom> |
برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره] |
not out |
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا |
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> |
برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره] |
to discharge someone without honor [from the army] |
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی |
exclusion |
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده |
disqualifications |
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده |
innings |
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند |
disqualification |
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده |
man down |
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر |
blind score |
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد |
out |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |
out- |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |
outed |
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن |
expellee |
افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی |
boot out <idiom> |
اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن |
deportees |
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده |
throw out <idiom> |
اخراج کردن،مجبور به ترک کردن |
deportee |
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده |
To dismiss (discharge) someone. |
کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن ) |
banishing |
اخراج بلد کردن دور کردن |
banish |
اخراج بلد کردن دور کردن |
banished |
اخراج بلد کردن دور کردن |
banishes |
اخراج بلد کردن دور کردن |
run out <idiom> |
به زور بیرون کردن ،اخراج کردن |
extraction |
عمل اخراج در عمل سلاح |
foulest |
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات |
fouler |
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات |
fouls |
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات |
foul |
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات |
fouled |
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
disbar |
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء |
running fix |
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه |