Dictiornary-Farsi | اخلاقش فاسد شده است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 171 (8 milliseconds)

English	Persian
Her morals are corruted .	اخلاقش فاسد شده است


Other Matches

an incorrigible person	کسیکه اخلاقش اصلاح نپذیردیا بهبودی نیابد
to be corrupt to the bones <idiom>	تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoil	فاسد کردن فاسد شدن
spoiled	فاسد کردن فاسد شدن
spoiling	فاسد کردن فاسد شدن
spoils	فاسد کردن فاسد شدن
perverse	فاسد
villainous	فاسد
irregular	فاسد
depraved	فاسد
peat	زن فاسد
abandoned	فاسد
roue	فاسد
reprobatory	فاسد
reechy	فاسد
defective	فاسد
sinister	فاسد
immoral	فاسد
putrid	فاسد
gamey	فاسد
gamy	فاسد
peccant	فاسد
rammish	فاسد
rantipole	فاسد
dissolute	فاسد
spoilt	فاسد
vicious	فاسد
reprobate	فاسد
reprobates	فاسد
rotten	فاسد
corrupt	فاسد
sedition	فاسد
corrupted	فاسد
untoward	فاسد
corrupts	فاسد
corrupting	فاسد
addle	فاسد کردن
cankery	فاسد کننده
vile	فاسد بداخلاق
viler	فاسد بداخلاق
vilest	فاسد بداخلاق
degenerative	فاسد کننده
to be off [British E]	فاسد شدن
addle	فاسد شدن
addle	گندیده فاسد
harlot	فاسد الاخلاق
harlots	فاسد الاخلاق
imperishable	فاسد نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
perishable	فاسد شدنی
foxed	فاسد شده
decomposable	فاسد شدنی
to be spoiled	فاسد شدن
deprave	فاسد کردن
depraver	فاسد کننده
rankly	بطور فاسد
Adegenerate ( decadent ) race .	نژاد فاسد
spoiler	فاسد سازنده
to go to the bad	فاسد شدن
vendable	پولکی فاسد
vendible	پولکی فاسد
love alce	ادم فاسد
invalid sale	بیع فاسد
putrefactive	فاسد کننده
fox wood	چوب فاسد
to be off [British E]	فاسد کردن
incorruptness	فاسد نشدگی
indecomposable	فاسد نشدنی
to be spoiled	فاسد کردن
invalid contract	عقد فاسد
tainted	فاسد دارایکیفیتپائین
corrosive	فاسد کننده
rotters	ادم فاسد
vitiated	فاسد شدن
highs	اندکی فاسد
invalid	نامعتبر فاسد
vitiates	فاسد کردن
vitiates	فاسد شدن
vitiating	فاسد کردن
vitiating	فاسد شدن
highest	اندکی فاسد
high	اندکی فاسد
vitiate	فاسد کردن
ruin	فاسد کردن
vitiated	فاسد کردن
vitiate	فاسد شدن
rotter	ادم فاسد
invalids	نامعتبر فاسد
viciously	بطور فاسد
corrupting	فاسد کردن
corrupts	فاسد کردن
corrupted	فاسد کردن
spoil	فاسد کردن
corrupt	فاسد کردن
spoiled	فاسد کردن
spoiling	فاسد کردن
spoils	فاسد کردن
raking	بد اخلاق فاسد
heretics	فاسد العقیده
heretic	فاسد العقیده
eroding	فاسد شدن
erodes	فاسد شدن
eroded	فاسد شدن
erode	فاسد شدن
disintegrating	فاسد شدن
disintegrates	فاسد شدن
disintegrate	فاسد شدن
rakes	بد اخلاق فاسد
rake	بد اخلاق فاسد
ruins	فاسد کردن
ruining	فاسد کردن
perishable goods	کالاهای فاسد شدنی
putrefying	پوسیدن فاسد شدن
you will spoil the child	بچه را فاسد خواهیدکرد
nonperishable items	اقلام فاسد نشدنی
putrefy	پوسیدن فاسد شدن
putridly	بطور گندیده یا فاسد
malady	فاسد شدگی بیماری
The decay of the teeth .	فاسد شده دندانها
maladies	فاسد شدگی بیماری
deteriorating supplies	تدارکات فاسد شدنی
rancid	باد خورده فاسد
morbidly	بطور ناخوشی یا فاسد
putrefies	پوسیدن فاسد شدن
putrefied	پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies	اماد فاسد شدنی
perishable	کالای فاسد شونده
inquinate	فاسد یا پلید کردن
consumable stores	مواد فاسد شدنی
scurvied	دارای خون فاسد
perishable	کالای فاسد شدنی
bomb cemetery	محل تجمع بمبهای فاسد
decaying	فاسد شدن تنزل کردن
spoilsman	تباه کننده فاسد سازنده
decayed	فاسد شدن تنزل کردن
decay	فاسد شدن تنزل کردن
decays	فاسد شدن تنزل کردن
crumblings	فاسد شده زوال یافته
ruining	از بین رفتن فاسد شدن
putrescine	ماده سمی در گوشت فاسد
ruin	از بین رفتن فاسد شدن
ruins	از بین رفتن فاسد شدن
to have gone off [British E]	فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
To decay . To go bad .	فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
necrotic	دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
leaker	گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
fixed supply	ذخیره معین کالای فاسد شدنی
cankerous	وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
antimateriel agent	عامل مخصوص فاسد کردن اماد
gangrene	فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
weather beaten	در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
duff	سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
to languish	فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
The rotten apple injures its neigbours. <proverb>	یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
durable goods	کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
gamy	دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
How do I notice when the meat is off?	چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
sepsis	مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
gamey	دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
Best before:	تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt .	خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
taint	ملوث کردن فاسد کردن
corrupter	فاسد کننده منحرف کننده
corruptor	فاسد کننده منحرف کننده
tainting	ملوث کردن فاسد کردن
taints	ملوث کردن فاسد کردن
worm eaten	سوراخ شده فاسد شده
dry rot	پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off	اب شدن فاسد شدن
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی