Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
steerage
اداره تربیت
Other Matches
well-bred
با تربیت تربیت شده
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
lowbred
بی تربیت
low bred
بی تربیت
ill mannered
بی تربیت
pedagogy
تربیت
true bred
با تربیت
ill bred
بی تربیت
unmannerly
بی تربیت
unpolished
بی تربیت
manner
تربیت
genteelness
تربیت
half bred
بی تربیت
good breeding
تربیت
cultivation
تربیت
well bred
با تربیت
gentrice
تربیت
education
تربیت
nurture
تربیت
upbringing
تربیت
gross
بی تربیت
grossed
بی تربیت
grosser
بی تربیت
grosses
بی تربیت
grossest
بی تربیت
grossing
بی تربیت
mannerless
بی تربیت
ill-bred
بی تربیت
nurtured
تربیت
nurtures
تربیت
nurturing
تربیت
mannerliness
تربیت
barbarous
بی تربیت
bearish
بی تربیت
uncivil
بی تربیت
uncivilly
بی تربیت
randy
بی تربیت
caddish
بی تربیت
impolite
بی تربیت
gentry
تربیت
gentler
با تربیت
churl
بی تربیت
chuff
بی تربیت
gentle
با تربیت
blowzed
بی تربیت
gentlest
با تربیت
education
تعلیم و تربیت
teacher training
تربیت معلم
educates
تربیت کردن
rudesby
ادم بی تربیت
reeducation
تربیت مجدد
educating
تربیت کردن
boor
ادم بی تربیت
boors
ادم بی تربیت
hoyden
روستایی بی تربیت
genteel
تربیت شده
made
تربیت شده
accomplished
تربیت شده
cads
ادم بی تربیت
cad
ادم بی تربیت
an a woman
زن تربیت شده
fish culture
تربیت ماهی
cultured
تربیت شده
rears
تربیت کردن
educative
تربیت امیز
carl
ادم بی تربیت
educate
تربیت کردن
physical education
تربیت بدنی
rear
تربیت کردن
reared
تربیت کردن
rearing
تربیت کردن
genteely
از روی تربیت
abetting
تربیت کردن
trainable
تربیت پذیر
school
تربیت اسب
instruct
تربیت کردن
undisiplined
تربیت نشده
give lessons
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
abet
تربیت کردن
abets
تربیت کردن
abetted
تربیت کردن
schools
تربیت اسب
to bring up
تربیت کردن
teach
تربیت کردن
train
تربیت کردن
trained
تربیت کردن
train
[teach]
تربیت کردن
trains
تربیت کردن
schooling
تربیت اسب
computer based training
تربیت مبتنی بر کامپیوتر
culture of bees
پرورش یا تربیت زنبور
schools
تادیب یا تربیت کردن
disciplinary
تادیبی وابسته به تربیت
underbred
نااصل زاده بی تربیت
correctional institution
کانون اصلاح و تربیت
ineducable
غیر قابل تربیت
school
تادیب یا تربیت کردن
housebroken
حیوان تربیت شده
educationally
از راه تعلیم و تربیت
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
aviculture
تربیت مرغ مرغداری
zootechnical
وابسته به فن تربیت حیوانات
manege
محل تربیت اسب
reclaim animal
حیوانات وحشی تربیت شده
carle
شخص پست ادم بی تربیت
highbred
دارای تربیت یانجابت خانوادگی
gentry
مردمان محترم و با تربیت اصالت
ill bred
غیر متمدن بد تربیت شده
civility
نجابت ورفتار خوب تربیت
zootechnics
روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechny
روش تربیت و رام کردن جانوران
wcce
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
trainable mentally retarded
عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
manege
مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
thorough paced
بهمه جور قدم تربیت شده
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
falconry
تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalier
چوب بندی برای تربیت نهال میوه
espalir
چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
dressage
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
halterbreak
کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
gestion
اداره
office
اداره
cutcherry
اداره
cutchery
اداره
prefecture
اداره
maladmidistration
سو اداره
department
اداره
departments
اداره
handling
اداره
workplaces
اداره
workplace
اداره
offices
اداره
directorate
اداره
bureaus
اداره
managements
اداره
operation
اداره
helms
اداره
bureau
اداره
directorates
اداره
management
اداره
serviced
اداره
service
اداره
helm
اداره
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
customs
اداره گمرک
directed
اداره کردن
audit departmant
اداره حسابرسی
depaartment of accounts
اداره محاسبات
man
اداره کردن
directs
اداره کردن
Near our office .
نزدیک اداره ما
customs house
اداره گمرک
customhouse
اداره گمرک
custom house
اداره گمرک
operate
اداره کردن
operated
اداره کردن
criminal investigation department
اداره اگاهی
the d. poliee
اداره اگاهی
criminal i. department
اداره اگاهی
operates
اداره کردن
deparment of trusteeship
اداره قیمومت
strategies
فن اداره جنگ
strategy
فن اداره جنگ
Department of labor
[American English]
اداره کار
misconduct
سوء اداره
manage
اداره کردن
direct
اداره کردن
managed
اداره کردن
department
بخش اداره
security service
اداره امنیت
administrant
اداره کننده
departments
بخش اداره
bureaus of census
اداره سرشماری
bureaus of census
اداره امار
audit office
اداره حسابرسی
audit departmant
اداره ممیزی
government office
اداره دولتی
the relevant office
اداره مسیول
aminister
اداره کردن
administration of estate
اداره ترکه
security force
اداره امنیت
deparment of trusteeship
اداره سرپرستی
ministration
اداره خدمت
labour office
اداره کارگزینی
prefecture
اداره ریاست
proconsulate
سمت یا اداره
intelligence service
اداره اطلاعات
intelligence department
اداره اطلاعات
public health pepartment
اداره بهداری
record office
اداره بایگانی کل
india office
اداره امورهندوستان
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...