Dictiornary-Farsi | اداره منزل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
housekeeping	اداره منزل


Search result with all words

to register with the police	نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Other Matches

yamen	اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
scotland yard	اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters	اداره کل اداره مرکزی
personnel	کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
inns	منزل
inn	منزل
stage	منزل
habitations	منزل
habitation	منزل
stages	منزل
hearth	منزل
hearths	منزل
lodging	منزل
withindoors	در منزل
abode	منزل
lodged	منزل
lodge	منزل
hospice	منزل
hospices	منزل
houseful	یک منزل بر
domiciles	منزل
domicile	منزل
pieds-a-terre	منزل
pied-a-terre	منزل
lodges	منزل
abodes	منزل
lodgings	منزل
dwellings	منزل
houses	منزل
home	منزل
house	منزل
housed	منزل
biding	منزل
commorancy	منزل
dwelling	منزل
homes	منزل
halting place	منزل
abide	منزل کردن
camped	منزل کردن
abided	منزل کردن
camps	منزل کردن
abides	منزل کردن
He came out of the house.	از منزل درآمد
accommodating	منزل مناسب
accommodate	منزل دادن
encamps	منزل دادن
accommodated	منزل دادن
dwellings	منزل کردن
accommodates	منزل دادن
quarters	منزل بخش
lodged	منزل کردن
lodged	منزل دادن
lodge	منزل کردن
lodge	منزل دادن
encamping	منزل دادن
to shift one's lodging	تغییردادن منزل
lodges	منزل کردن
encamped	منزل دادن
alfresco	خارج از منزل
home economics	اقتصاد منزل
home economics	تدبیر منزل
digging	خانه منزل
encamp	منزل دادن
homeward	بطرف منزل
home address	آدرس منزل
lodges	منزل دادن
household economy	تدبیر منزل
roost	منزل کرن
boarded	منزل کردن
to move out	[از منزل] رفتن
residance telephone	تلفن منزل
house	منزل گزیدن
dwelt	منزل داشت
dwelt	منزل کرد
encage	منزل دادن
housed	منزل گزیدن
camp	منزل کردن
accomodate	منزل دادن
lodgment or lodge	منزل گیری
outdoors	خارج از منزل
houses	منزل گزیدن
roosts	منزل کرن
roosting	منزل کرن
roosted	منزل کرن
dwelling house	منزل مسکونی
house arrest	توقیف در منزل
take up ones abode	منزل کردن
housework	کار منزل
board	منزل کردن
dwelling	منزل کردن
to take up one's quarters	منزل کزدن
halfway houses	منزل نیمه راه
houseplant	گیاه توی منزل
halfway house	منزل نیمه راه
houseplants	گیاه توی منزل
lodgement	منزل گیری استقرار
house service meter	کنتور برق منزل
house wiring switch	کلید برق منزل
withindoors	اشخاص داخل منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ?	کسی منزل هست ؟
pets	حیوان اهلی منزل
petted	حیوان اهلی منزل
to fix up	منزل دادن پوشانیدن
accommodation	منزل وسایل راحتی
pet	حیوان اهلی منزل
well lodged	دارای منزل راحت
lodgment	منزل گیری استقرار
WI'll you take me home?	مرا به منزل می رسانید ؟
accommodations	منزل وسایل راحتی
To put up at a place .	درجایی منزل کردن
search warrant	حکم تفتیش منزل
I am staying at the hotel.	در هتل منزل دارم.
search warrants	حکم تفتیش منزل
manor	ملک تیولی منزل
manors	ملک تیولی منزل
to move out	[از منزل] بارکشی کردن
A load askew does not reach its destination . <proverb>	بار کج به منزل نمى رسد .
domiciles	منزل یا مرکز مهم امور
outhouses	منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
put up	طرح کردن منزل دادن
easement	راحت شدن از درد منزل
He went home on leave .	مرخصی گرفت رفت منزل
eating out	صرف غذا بیرون از منزل
speciality of the house	غذای مخصوص طبخ منزل
put-up	طرح کردن منزل دادن
rooms	مسکن گزیدن منزل دادن به
room	مسکن گزیدن منزل دادن به
to put up	منزل دادن به نامزد کردن
outhouse	منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
domicile	منزل یا مرکز مهم امور
with whom do you board	پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
where do you live	کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
come and take p luck with us	بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
subsidized accommodation	منزل با کمک هزینه [کرایه و غیره]
I'd like to have a place of my own [to call my own] .	من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Could you put us up for the night ?	ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
A light burden soon reaches home . <proverb>	بار سبک زود به منزل مى رسد .
barrack	منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked	منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracking	منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
Floreale	[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
Lets go to my house for pot luck .	برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
The hotel was home from home .	هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .	اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home .	هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log	کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
directorate	اداره
offices	اداره
maladmidistration	سو اداره
cutcherry	اداره
office	اداره
service	اداره
prefecture	اداره
directorates	اداره
cutchery	اداره
serviced	اداره
handling	اداره
gestion	اداره
managements	اداره
departments	اداره
bureaus	اداره
operation	اداره
helm	اداره
bureau	اداره
helms	اداره
department	اداره
management	اداره
workplaces	اداره
workplace	اداره
dipartment of publications	اداره نگارش
gestion	اداره کردن
gerent	اداره کننده
full command	اداره کامل
audit office	اداره حسابرسی
bureaus of census	اداره امار
government house	اداره حکومتی
audit departmant	اداره حسابرسی
administrant	اداره کننده
administration of estate	اداره ترکه
aminister	اداره کردن
head office	اداره مرکزی
audit departmant	اداره ممیزی
household art	فن اداره خانه
department of trusteeship	اداره سرپرستی
financial agency	اداره مالیه
financial agency	اداره دارایی
deparment of trusteeship	اداره قیمومت
depaartment of accounts	اداره محاسبات
criminal i. department	اداره اگاهی
the d. poliee	اداره اگاهی
customs house	اداره گمرک
customhouse	اداره گمرک
custom house	اداره گمرک
criminal investigation department	اداره اگاهی
manage	اداره کردن
deparment of trusteeship	اداره سرپرستی
department of publications	اداره نگارش
bureaus of census	اداره سرشماری