Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (8 milliseconds)
English
Persian
over run
ادامه به کاردادن
Other Matches
assigned
کاردادن به کامپیوتر یا به کسی
assigning
کاردادن به کامپیوتر یا به کسی
assign
کاردادن به کامپیوتر یا به کسی
assigns
کاردادن به کامپیوتر یا به کسی
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
continuation line
خط ادامه
continuation
ادامه
resumption
ادامه
continuance
ادامه
going on
ادامه
furthered
ادامه دادن
discontinuance
عدم ادامه
take up
ادامه دادن
discontinuation
عدم ادامه
further
ادامه دادن
to carry on
ادامه دادن
continuant
ادامه دهنده
to drag on or out
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
to run on
ادامه داشتن
to take up
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
continuation card
کارت ادامه
continuable
قابل ادامه
for a continuance
برای ادامه
continuative
ادامه دهنده
run on
ادامه دادن
bring on
ادامه دادن
continue statement
حکم ادامه
furthers
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
go on
<idiom>
ادامه دادن
continues
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
duration
مدت ادامه
reopens
ادامه دادن
extends
ادامه دادن
extending
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
discontinued
ادامه ندادن
discontinues
ادامه ندادن
reopening
ادامه دادن
discontinuing
ادامه ندادن
reopened
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
keeps
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
discontinue
ادامه ندادن
go head
ادامه بدهید بفرماید
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
dwell at
اتش را ادامه دادن
to set on
با زور ادامه دادن
continuator
ادامه دهنده مستمر
detainer
حکم ادامه توقیف
to press ahead with
با زور ادامه دادن
live on
بزندگی ادامه دادن
time in
ادامه بازی پس از توقف
continuation
عمل ادامه دادن
bide
بکاری ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
dashes
مسیری را ادامه دادن
dash
مسیری را ادامه دادن
contd
مخفف ادامه یافته
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
viability
امکان ادامه حیات
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
run
دوام یافتن ادامه دادن
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
go on
سخن خود را ادامه دهید
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
waiting state
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
redundancies
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
ionosphere
قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
redundancy
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
tenant by sufference
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
recovery
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
recoveries
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
robustness
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
hidden momentum of population growth
نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
filed
زمینه اصلی فرش
[که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
ascii
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
There's more to come.
<idiom>
هنوز تموم نشده.
[هنوز ادامه داره]
bimestrial
هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
quamdiu bene se gesserit
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
os/
سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com