English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
run on ادامه دادن متن بدون توقف
Other Matches
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
time in ادامه بازی پس از توقف
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
continuously بدون توقف
nonstop بدون توقف
no end <idiom> پی درپی بدون توقف
a thorugh train قطار بدون توقف
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
on the fly در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
halt دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
carry-on ادامه دادن
run on ادامه دادن
to follow ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
to continue ادامه دادن
reopen ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
carry on ادامه دادن
keep ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
reopened ادامه دادن
reopening ادامه دادن
reopens ادامه دادن
continue ادامه دادن
continues ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
keep on ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
take up ادامه دادن
to take up ادامه دادن
keeps ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
extend ادامه دادن
extends ادامه دادن
furthered ادامه دادن
further ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthers ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
extending ادامه دادن
bring on ادامه دادن
hold on ادامه دادن
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
to follow up ادامه دادن قوت دادن
continuation عمل ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
to set on با زور ادامه دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
dashes مسیری را ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
bide بکاری ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
runs دوام یافتن ادامه دادن
run دوام یافتن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
drops دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropping دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropped دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
run through <idiom> ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
prevent توقف رخ دادن چیزی
whoa امر به توقف دادن
prevents توقف رخ دادن چیزی
measure توقف رخ دادن چیزی
prevented توقف رخ دادن چیزی
preventing توقف رخ دادن چیزی
termination خاتمه دادن یا توقف
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
interrupting توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
inhibit توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibits توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
bunt ضربه زدن به توپ بدون تاب دادن چوب
miscibility قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
bunter توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
demo نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
continuance ادامه
continuation line خط ادامه
resumption ادامه
going on ادامه
continuation ادامه
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
continuant ادامه دهنده
continuation card کارت ادامه
continuable قابل ادامه
discontinuing ادامه ندادن
discontinues ادامه ندادن
discontinued ادامه ندادن
duration مدت ادامه
over run ادامه به کاردادن
to run on ادامه داشتن
discontinue ادامه ندادن
for a continuance برای ادامه
continuative ادامه دهنده
discontinuation عدم ادامه
discontinuance عدم ادامه
continue statement حکم ادامه
go head ادامه بدهید بفرماید
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
viability امکان ادامه حیات
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
transattack period مدت ادامه تک اتمی
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
track ادامه گوی در مسیربولینگ
detainer حکم ادامه توقیف
contd مخفف ادامه یافته
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
continuator ادامه دهنده مستمر
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
go on سخن خود را ادامه دهید
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
resume چکیده کلام ادامه یافتن
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com