Dictiornary-Farsi | ادعای بیخود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 95 (6 milliseconds)

English	Persian
insolence	ادعای بیخود


Other Matches

waive	رد ادعای باشگاه
jactation	ادعای پوچ
waived	رد ادعای باشگاه
waives	رد ادعای باشگاه
protestation of frienship	ادعای دوستی
counterclaim	ادعای متقابل
claim of compensation	ادعای خسارت
jactitation	ادعای پوچ
pretentiously	با ادعای زیاد
arrogation	ادعای بیجا
assumpsit	ادعای خسارت
to pretend to wisdom	ادعای خرد کردن
claim of insurance	ادعای اخذ بیمه
who claims the succession ?	چه کسی ادعای جانشینی
arrogate	ادعای بیجا کردن
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
suing	ادعای خسارت کردن
sues	ادعای خسارت کردن
sued	ادعای خسارت کردن
professed love	ادعای عشق یا محبت
objections	ادعای خطا در مسابقه
objection	ادعای خطا در مسابقه
sue	ادعای خسارت کردن
causelessly	بیخود
beside one's self	بیخود
in vain	بیخود
motiveless	بیخود
purposelessly	بیخود
to no purpose	بیخود
gratuitous	بیخود
idles	بیخود
aimlessly	بیخود
idle	بیخود
idled	بیخود
idlest	بیخود
claim	طلب ادعای خسارت کردن
To claim against (sue) someone.	از کسی ادعای خسارت کردن
He lays claim to learning.	ادعای علم وفضل می کند
claiming	طلب ادعای خسارت کردن
claimed	طلب ادعای خسارت کردن
waive one's claim	از ادعای خود صرفنظر کردن
claims	طلب ادعای خسارت کردن
out of one's wits	از خود بیخود
ineffectual struggle	تقلای بیخود
phobias	ترس بیخود
lostlabour	زحمت بیخود
zonked	از خود بیخود
phobia	ترس بیخود
freeboard	حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
plea	دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
pleas	دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
on the impluse of the moment	بیخود بدون دلیل
overreacted	بیخود احساساتی شدن
To be beside oneself. To be carried away.	از خود بیخود شدن
raptured	از خود بیخود شده
For no reason at all, for no rhyme or reason.	بیخود وبی جهت
overreact	بیخود احساساتی شدن
unprovoked	بی جهت بیداعی بیخود
overreacts	بیخود احساساتی شدن
overreacting	بیخود احساساتی شدن
hyp or hyps	افسردگی بیخود سودا
infatuate	از خود بیخود احمقانه
he complained with reason	بیخود شکایت نمیکرد
leg to stand on <idiom>	(گفتهای)حقیقتی که ادعای کسی را ثابت کند
overreacts	بیخود واکنش نشان دادن
He is not the boss for nothing.	بیخود نیست رئیس شده
overreacted	بیخود واکنش نشان دادن
overreacting	بیخود واکنش نشان دادن
Dont kid yourself . dont delude yourself.	بیخود دلت را خوش نکن
overreact	بیخود واکنش نشان دادن
frill	چیز بیخود یاغیر ضروری
frills	چیز بیخود یاغیر ضروری
rapture	از خود بیخود کردن خلسه
raptures	از خود بیخود کردن خلسه
i was f.beside myself	به کلی از خود بیخود شدم
do not waste your breath	خودتان را بیخود خسته نکنید
wiseacre	کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
aeolist	انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
wise acre	کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
ravish	مسحور کردن از خود بیخود شدن
ravished	مسحور کردن از خود بیخود شدن
ravishes	مسحور کردن از خود بیخود شدن
frozen assets	دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
infatuate	شیفته و شیدا شدن از خود بیخود کردن
i was not my self	از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
garnishment	میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
defense	دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
we were not ourselves	از خود بیخود شده بودیم بیهوش بودیم
demurs	ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring	ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur	ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred	ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
He has no business to interfere.	بیخود می کند دخالت می کند
claim for indemnification	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت