English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English Persian
profess ادعا یا افهار کردن
professes ادعا یا افهار کردن
professing ادعا یا افهار کردن
Other Matches
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remark افهار داشتن افهار نظریه دادن
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarks افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked افهار داشتن افهار نظریه دادن
assert ادعا کردن
contended ادعا کردن
professes ادعا کردن
profess ادعا کردن
contends ادعا کردن
to put in for ادعا کردن
asserts ادعا کردن
asserted ادعا کردن
contend ادعا کردن
professing ادعا کردن
acclaiming ادعا کردن
acclaimed ادعا کردن
asserting ادعا کردن
acclaims ادعا کردن
acclaim ادعا کردن
lay claim to ادعا کردن
pretend to دعوی یا ادعا کردن
re claim مجددا ادعا کردن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claims مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out با لاف گزاف ادعا کردن
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver صرف نظر کردن از ادعا
claimed مدعی به مطالبات ادعا کردن
expressing افهار کردن
express افهار کردن
expresses افهار کردن
expressed افهار کردن
suggested افهار کردن
suggest افهار کردن
suggesting افهار کردن
suggests افهار کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
pish افهار نفرت کردن
remarked افهار نظر کردن
back-pedals افهار ندامت کردن
pronounces افهار عقیده کردن
back-pedalling افهار ندامت کردن
pronounce افهار عقیده کردن
offer افهار یاابراز کردن
back-pedalled افهار ندامت کردن
back-pedal افهار ندامت کردن
suggest افهار عقیده کردن
assert افهار قطعی کردن
asserted افهار قطعی کردن
resents افهار رنجش کردن
misstate افهار غلط کردن
resenting افهار رنجش کردن
asserting افهار قطعی کردن
condole افهار تاسف کردن
make a comment افهار نظر کردن
resented افهار رنجش کردن
suggests افهار عقیده کردن
resent افهار رنجش کردن
offers افهار یاابراز کردن
offered افهار یاابراز کردن
suggesting افهار عقیده کردن
suggested افهار عقیده کردن
asserts افهار قطعی کردن
pass an opinion افهار عقیده کردن
remarks افهار نظر کردن
opine افهار عقیده کردن
observed افهار عقیده کردن
fawns افهار دوستی کردن
remarking افهار نظر کردن
observing افهار عقیده کردن
observes افهار عقیده کردن
to make a suggestion افهار عقیده کردن
to profess regret افهار تاسف کردن
declaring افهار کردن گفتن
fawn افهار دوستی کردن
pass an opnion افهار عقیده کردن
declare افهار کردن گفتن
fawned افهار دوستی کردن
express one's views افهار نظر کردن
remark افهار نظر کردن
declares افهار کردن گفتن
make a suggestion افهار عقیده کردن
observe افهار عقیده کردن
express an opinion افهار عقیده کردن
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
importing به کشور اوردن افهار کردن
allude افهار کردن مربوط بودن به
alluded افهار کردن مربوط بودن به
imported به کشور اوردن افهار کردن
alludes افهار کردن مربوط بودن به
import به کشور اوردن افهار کردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
alluding افهار کردن مربوط بودن به
assault افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
opine افهار نظر کردن نظریه دادن
to recede from an engagement از افهار عقیدهای خود داری کردن
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
assaulted افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
boh صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
stated افهار کردن وتصریح کردن
state افهار کردن وتصریح کردن
stating افهار کردن وتصریح کردن
states افهار کردن وتصریح کردن
state- افهار کردن وتصریح کردن
averment ادعا
allegation ادعا
assertion ادعا
claims ادعا
claiming ادعا
cl ادعا
claim ادعا
allegations ادعا
claimed ادعا
posit ادعا
postulating ادعا
pretension ادعا
protestations ادعا
pleas ادعا
protestation ادعا
pretensions ادعا
postulate ادعا
unassuming بی ادعا
plea ادعا
asseveration ادعا
postulated ادعا
postulates ادعا
assertive ادعا کننده
assertor ادعا کننده
pretences بهانه ادعا
pretense بهانه ادعا
bill of indicment ادعا نامه
estopel مانع ادعا
pretenses بهانه ادعا
professed ادعا شده
reclaimable ادعا پذیر
claimable قابل ادعا
purporst مفاد ادعا
pretence بهانه ادعا
assertion تایید ادعا افهارنامه
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
professed love محبت ادعا شده
right of begin حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
sayings افهار
saying افهار
say so افهار
testimonies افهار
testimony افهار
statement افهار
indigitation افهار
statements افهار
dixit افهار
say-so افهار
predication افهار
allegation افهار
adduction افهار
showings افهار
utterances افهار
showing افهار
enouncement افهار
proposals افهار
declaration افهار
utterance افهار
proposal افهار
declarations افهار
allegations افهار
adductor افهار
affirmance افهار
avouchment افهار
avowal افهار صریح
cumlaude با افهار تقدیر
manifested افهار نامه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com