Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
evidance in substanttiation of claims	ادله اثبات دعوی
Other Matches
secta	ادله خواهان دعوی
demurrer	ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
affirmatory	کلمه اثبات عبارت اثبات
restitution of conjugal rights	دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
secondary evidence	ادله فاقداعتبار زیاد
secondary evidence	ادله درجه دوم
demurrer	ایراد عدم کفایت ادله
indirect evidence	مدارک و ادله غیر مستقیم
pretend	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
summing up evidence	نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
trover	دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
report	گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported	گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports	گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
pleadings	افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
proving	اثبات
demonstration	اثبات
vindication	اثبات
assertion	اثبات
subantiation	اثبات
shows	اثبات
agument	اثبات
substantiation	اثبات
ascertainment	اثبات
proofs	اثبات
proof	اثبات
positivity	اثبات
positiveness	اثبات
demonstrations	اثبات
showed	اثبات
show	اثبات
verification	اثبات
presumption hominis	قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
substantiates	اثبات کردن
manifestative	اثبات کننده
substantiating	اثبات کردن
prover	اثبات کردن
prove	اثبات کردن
proved	اثبات کردن
demonstrators	اثبات کننده
theorem proving	اثبات نظریه
demonstrator	اثبات کننده
proves	اثبات کردن
ontology probandi	بار اثبات
onus of proof	بار اثبات
asserted	اثبات کردن
predication	اثبات موعظه
asserting	اثبات کردن
assert	اثبات کردن
affirm	اثبات کردن
corroborate	اثبات کردن
corroborated	اثبات کردن
corroborates	اثبات کردن
corroborating	اثبات کردن
substantiate	اثبات کردن
program proving	اثبات برنامه
onus probandi	بار اثبات
asserts	اثبات کردن
justificatory	اثبات کننده
proof	اثبات [ریاضی]
self-evident	بی نیاز از اثبات
supporting	اثبات کردن
demonstratively	ازراه اثبات
documentation	اثبات بامدرک
demonstrations	اثبات تجربی
ascertainable	اثبات پذیر
demonstration	اثبات تجربی
provable	قابل اثبات
positivism	اثبات گرایی
demonstrative	اثبات کننده
provability	قابلیت اثبات
burden of proof	بار اثبات
substantiated	اثبات کردن
burden of proof	وفیفه اثبات
proving	اثبات کردن
deraign	اثبات کردن
positivist	اثبات گرا
proven	اثبات شده
demonstrated	اثبات کردن
hold up <idiom>	اثبات حقیقت
verifiability	اثبات پذیری
demonstrates	اثبات کردن
in order to prove	برای اثبات
in proof of	برای اثبات
indemonstrable	اثبات نا پذیر
demonstrate	اثبات کردن
affirmation	تصدیق اثبات
affirmations	تصدیق اثبات
demonstrating	اثبات کردن
vindicates	اثبات بیگناهی کردن
vindicating	اثبات بیگناهی کردن
vindicated	اثبات بیگناهی کردن
proving a will	اثبات صحت وصیتنامه
provably	بطور اثبات پذیر
bear record to	تصدیق یا اثبات کردن
vindicate	اثبات بیگناهی کردن
probatory	دال بر اثبات مشروط
burden of proof	مسئوولیت اثبات ادعا
logical positivism	اثبات گرایی منطقی
probative	دال بر اثبات مشروط
demonstrable	قابل شرح یا اثبات
vindication	اثبات بیگناهی توجیه
self evidence	بی نیازی از اثبات بدیهیت
demonstrably	قابل شرح یا اثبات
to demonstrate a proposition	قضیهای را اثبات کردن
come in handy <idiom>	اثبات مفید بودن
veritable	قابل اثبات حقیقت
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
summings up	خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up	خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
refuted	اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes	اشتباه کسی را اثبات کردن
refute	اشتباه کسی را اثبات کردن
evincibly	بطوریکه بتوان اثبات کردن
disproved	اثبات کذب چیزی راکردن
disproves	اثبات کذب چیزی راکردن
disprove	اثبات کذب چیزی راکردن
premise	قضیه ثابت یا اثبات شده
premised	قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses	قضیه ثابت یا اثبات شده
disproving	اثبات کذب چیزی راکردن
refuting	اشتباه کسی را اثبات کردن
substantiate	با دلیل ومدرک اثبات کردن
in p of my statement	برای اثبات گفته خودم
prove	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
in proof of his statement	برای اثبات گفته خود
substantiates	با دلیل ومدرک اثبات کردن
proved	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
make out <idiom>	باعث اعتماد،اثبات شخص
substantiated	با دلیل ومدرک اثبات کردن
proves	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiating	با دلیل ومدرک اثبات کردن
the burden of proof rests of claimant	بار اثبات بر عهده شاکی است
ordeal	امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
where there is a valid reason	در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified	در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases	در موارد طبق مقررات اثبات شده
the burden of proof rests with	اثبات ادعا بر عهده مدعی است
substantiative	بادلیل اثبات شده تجسم یافته
hold down	برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
ordeals	امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
realia	وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
refutation	اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
profession	دعوی
claiming	دعوی
claimed	دعوی
claim	دعوی
pretension	دعوی
lawsuits	دعوی
professions	دعوی
lawsuit	دعوی
claims	دعوی
pretensions	دعوی
quarreling	دعوی
quarrelling	دعوی
strife	دعوی
suit at law	دعوی
quarrels	دعوی
quarrel	دعوی
quarrelled	دعوی
cases	دعوی
case	دعوی
quarreled	دعوی
single combat	اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
claim for restitution	دعوی استرداد
counter claim	دعوی متقابل
proceeding for damage	دعوی خسارت
counterclaim	دعوی متقابل
prime impression	دعوی ابتدایی
criminal action	دعوی جزایی
desistement	ترک دعوی
civil action	دعوی مدنی
retraxit	استرداد دعوی
restitution of conjugal rights	دعوی تمکین
remedy sought by plaintiff	خواسته دعوی
bringing an action	اقامه دعوی
initiating proceedings	اقامه دعوی
the litigants	طرفین دعوی
relinquishment of a claim	اسقاط دعوی
relinquishment of a claim	ترک دعوی
quitclaim	ترک دعوی
cause of claim	منشاء دعوی
cross action	دعوی متقابل
prime impression	دعوی بدوی
nullity proceeding	دعوی بطلان
splitting a cause of action	تجزیه دعوی
subject of debate	موضوع دعوی
lis mota	شروع دعوی
substituted service	اوراق دعوی
mertis of the case	ماهیت دعوی
hypothetical case	دعوی فرضی
vexatious action	دعوی ایذائی
jactitation	دعوی دروغ
waiving a claim	اسقاط دعوی
withdrawal of a case	استرداد دعوی
object of claim	خواسته دعوی
set up claim to	دعوی کردن
post litem motam	پس از طرح دعوی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com