English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (5 milliseconds)
English Persian
irrepressible joy ادمی که نتوان جلواوراگرفت
Other Matches
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
human being ادمی
some one ادمی
adamic ادمی
human beings ادمی
human kind جنس ادمی
sculptured head پیکره سر ادمی
the outward man جامه یا تن ادمی
wise guy ادمی که خود را داناپندارد
you are a nice person عجب ادمی هستید
scaremonger ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
scaremongers ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
lackbrain ادمی تهی مغز
ne'er do well ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
lycanthrope ادمی که بشکل گرگ درامده باشد
the pilgrimage of life زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
playgoer ادمی که قالبا بنمایش میرود نمایشرو
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
amputee ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
amputees ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
laparectomy برش بخشی از روده که درپهلوی ادمی واقع است
monogenism عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
incomputably بطوریکه نتوان شمرد
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
kenosis اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
You cannot make bricks without straw. <proverb> بى کاه نتوان خشت ساخت .
kittle cattle ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
ineffably بطوریکه نتوان بیان کرد
incommutably بطوریکه نتوان معاوضه نمود
poeeping tom ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
no enemy is insignificant دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irrepressible joy کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
irretraceable که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
incomprehensibly بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
irredeemably جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
incommunicableness چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
incommunicability چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
oversale پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
he is an incarnate fiend دیوی است که بصورت ادمی در امده است
an impossible hat کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
pub میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com