Dictiornary-Farsi | ادم ساده لوح و زود باور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
gull	ادم ساده لوح و زود باور
gulls	ادم ساده لوح و زود باور


Search result with all words

putty	ادم ساده وزود باور
Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
sceptical	کم باور
sceptically	کم باور
belief	باور
credence	باور
costive of belief	دیر باور
untutored	زود باور
hard of belief	دیر باور
incredulous	دیر باور
incredible	باور نکردنی
fall guys	زود باور
fall guy	زود باور
tell it to the marines (Sweeney) <idiom>	باور نمیکنم
show me	دیر باور
to take in	باور کردن
pushover	زود باور
disbelieved	باور نکردن
disbelieves	باور نکردن
disbelieving	باور نکردن
believes	باور کردن
believed	باور کردن
believe	باور کردن
unbelievable	باور نکردنی
disbelieve	باور نکردن
believable	باور کردنی
credible	باور کردنی
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
likely	باور کردنی احتمالی
fairy tale	داستان باور نکردنی
fairy tales	داستان باور نکردنی
Seeing is believing . <proverb>	دیدن,باور کردن .
likelier	باور کردنی احتمالی
unbelievable	غیر قابل باور
likly	باور کردنی احتمالی
to give credence to something	به چیزی باور کردن
to put [place] credence in something	به چیزی باور کردن
likeliest	باور کردنی احتمالی
unbelievin	بی اعتقاد دیر باور
unbelievers	بی اعتقاد دیر باور
unbeliever	بی اعتقاد دیر باور
I was a fool ( naïve enough) to believe her .	من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines!	تو گفتی ومنهم باور کردن !
to be incredulous of anything	چیزیرا دیر باور کردن
probable	باور کردنی امر احتمالی
i'm sure i did not mean it	باور کنیدمقصودم این نبود
to believe in somebody [something]	باور کردن کسی را [چیزی را]
truster	باور کننده امانت گذار
an incredulous smile	لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
You must be joking (kidding).	شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
inconceivable	غیر قابل ادراک باور نکردنی
Give the benefit of the doubt <idiom>	[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
I'll take a leap of faith.	من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb>	برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
simplest	ساده دل
naif	ساده
unaadorned	ساده
balder	ساده
baldest	ساده
simpler	ساده دل
inexpensive	ساده
simple minded	ساده دل
untutored	ساده
bald	ساده
simplest	ساده
positive	ساده
taffetized	ساده
simple hearted	ساده دل
simpler	ساده
slickest	ساده
slick	ساده
unmeaning	ساده
fanciless	ساده
fraudless	ساده
fructose	ساده
freestanding	ساده
free spoken	ساده گو
artless	ساده
simple	ساده
simple	ساده دل
sheepishly	ساده دل
sheepish	ساده دل
incomposite	ساده
incomplex	ساده
unceremoniously	ساده
simplex	ساده
plainer	ساده
plains	ساده
idiots	ساده
unsophisticated	ساده
unaffected	ساده
simple-hearted <adj.>	ساده دل
innocent <adj.>	ساده دل
simpleminded	ساده دل
unceremonious	ساده
idiot	ساده
seemly <adj.>	ساده دل
good-humored	ساده دل
expansive <adj.>	ساده دل
conversable <adj.>	ساده دل
plain	ساده
homespun	ساده
unassuming	ساده
semplice	ساده
explicit	ساده
plain hearted	ساده دل
downright	ساده
clean	ساده
cleaned	ساده
cleanest	ساده
cleans	ساده
clodhoppers	ساده
clodhopper	ساده
daff	ساده دل
baldly	ساده
charmless	ساده
simplistic	ساده
plainest	ساده
frugal	ساده
naive	ساده
simple interest	سود ساده
clean collection	وصولی ساده
deck hand	ملوان ساده
booby	ساده لوح
nincompoops	ساده لوح
nincompoop	ساده لوح
lamb	ادم ساده
lambs	ادم ساده
basic circuit	مدار ساده
simplistic	ساده طبع
cats paw	ساده لوح
clean bill	برات ساده
book keeping by single e.	دفترداری ساده
simplified	ساده شده
clean bill of lading	بارنامه ساده
empirical formula	فرمول ساده
dupable	ساده لوح
flat rate	نرخ ساده
deck hands	ملوان ساده
simple eye	چشم ساده
simple distillation	تقطیر ساده
simple correlation	همبستگی ساده
simple compression	فشار ساده
simple bending	خمش ساده
simple beam	تیر ساده
simple beam	تیره ساده
simple average	میانگین ساده
simple attack	حمله ساده
simplex channel	مجرای ساده
simpleminded	ساده لوح
simple truss	خرپای ساده
simple structure	ساخت ساده
simple stress	تنش ساده
simple fraction	کسر ساده
simple magnet	مغناطیس ساده
simple mean	میانگین ساده
unskilled worker	کارگر ساده
unfigured	بی صورت ساده
underhand service	سرویس ساده
two time	دو حرکت ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
sot	ساده لوح
soft eye	چشمی ساده
smpleton	ساده لوح
single entry	حسابداری ساده
single bond	پیوند ساده
single bevel but weld	جوش لب به لب "وی " ساده
simplifcation	ساده سازی
simplex transmission	مخابره ساده
simple minded	ساده لوح
simple shear	برش ساده
simple schizophrenia	اسکیزوفرنی ساده
martin	ساده لوح
lamblkin	ساده لوح
lamblike	ساده لوح
king post truss	خرپای ساده
simple oscillator	نوسانگر ساده
ingenue	دختر ساده
infrugal	غیر ساده
in plain english	به انگلیسی ساده
gullibility	ساده لوحی
gowk	ساده لوح
gobemouche	ساده لوح
galah	ساده لوح
gaby	ساده لوح
frugal food	خوراک ساده
take it easy <idiom>	ساده بگیر
naivete	ساده لوحی
natively	بطور ساده
simple parry	دفاع ساده
sementem	معنی ساده
reducible	ساده شدنی
primary cell	پیل ساده
plain weave	بافت ساده
plain rib	تیغه ساده