Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
needle
اذیت کردن عقربه
needled
اذیت کردن عقربه
needles
اذیت کردن عقربه
needling
اذیت کردن عقربه
Other Matches
vertical scale
عقربه نشان دهنده میزان صعود هواپیما عقربه صعود مقیاس ارتفاع
magnetic deviation
میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
hassled
اذیت کردن
bedevilling
اذیت کردن
pesters
اذیت کردن
hassling
اذیت کردن
bedevilled
اذیت کردن
bedevil
اذیت کردن
hassles
اذیت کردن
hassle
اذیت کردن
offended
اذیت کردن
pestering
اذیت کردن
nuisance
اذیت کردن
pester
اذیت کردن
offend
اذیت کردن
to get on ones nerves
اذیت کردن
nuisances
اذیت کردن
pestered
اذیت کردن
annoyance
اذیت کردن
bedevils
اذیت کردن
harm
اذیت کردن
persecuted
اذیت کردن
persecuting
اذیت کردن
hurting
اذیت کردن
chivvy
اذیت کردن
chivvies
اذیت کردن
chivvied
اذیت کردن
chivies
اذیت کردن
chivied
اذیت کردن
harms
اذیت کردن
harming
اذیت کردن
hock
اذیت کردن
chive
اذیت کردن .
harmed
اذیت کردن
worry
اذیت کردن
offends
اذیت کردن
chivying
اذیت کردن
hurts
اذیت کردن
persecutes
اذیت کردن
persecute
اذیت کردن
worries
اذیت کردن
hurt
اذیت کردن
chew out
اذیت کردن
chivvying
اذیت کردن
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
annoys
رنجاندن اذیت کردن
annoyed
رنجاندن اذیت کردن
annoy
رنجاندن اذیت کردن
grinds
ساییدن اذیت کردن
grind
ساییدن اذیت کردن
harasses
به ستوه اوردن اذیت کردن
indemnify
لطمه زدن به اذیت کردن
injuring
اذیت کردن صدمه زدن
injure
اذیت کردن صدمه زدن
injures
اذیت کردن صدمه زدن
harass
به ستوه اوردن اذیت کردن
teaze
اذیت کردن کسی را دست انداختن
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
tease
اذیت کردن کسی را دست انداختن
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
teases
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
اذیت کردن کسی را دست انداختن
badger
اذیت کردن ازار کردن
harasses
عاجز کردن اذیت کردن
grieving
اذیت کردن اندوهگین کردن
grieves
اذیت کردن اندوهگین کردن
grieve
اذیت کردن اندوهگین کردن
badgered
اذیت کردن ازار کردن
harass
عاجز کردن اذیت کردن
badgering
اذیت کردن ازار کردن
badgers
اذیت کردن ازار کردن
poniter
عقربه
gnomon
عقربه
hand
عقربه
indicator
عقربه
c o d indicator
عقربه سی او دی
handing
عقربه
countered
عقربه شمارش
counter
عقربه شمارش
tongue
عقربه
[ترازو ...]
astatic needle
عقربه نامتوجه
magnetic needle
عقربه مغناطیسی
damped needle
عقربه خفیده
countering
عقربه شمارش
hand
عقربه
[ساعت ...]
clockhand
عقربه
[ساعت ...]
absorption marker
عقربه جذب
little hand
عقربه کوچک
[ساعت]
deviation
انحراف عقربه قطبنما
maximum demand pointer
عقربه مصرف حداکثر
counting balance
ترازوی عقربه دار
deviations
انحراف عقربه قطبنما
hour land
عقربه ساعت شمار
sweep hand
عقربه ثانیه شمار
deflection method
روش انحراف عقربه
hour hands
عقربه ساعت شمار
deflection of magnetic needle
انحراف عقربه مغناطیسی
hour hand
عقربه ساعت شمار
dipping needle
عقربه میل نما
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
rotation in a clockwise direction
گردش در جهت عقربه ساعت
retrograde hand
عقربه برگشت دهنده
[ساعت ...]
to advance the hand of a clock
عقربه ساعت را جلو کشیدن
indicator
عقربه یاصفحه نشان دهنده
oil gage
عقربه نشان دهنده روغن
counterclockwise
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
barometric altimeter reversionary
دستگاه ضد حرکت عقربه ارتفاع سنج
anticlockwise rotation
گردش مخالف جهت عقربه ساعت
aperiodic compass
قطب نمای با عقربه چفت شونده
gauges
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauged
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
pointers
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
gammadion
چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
pointer
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
vexations
اذیت
aggro
اذیت
harassment
اذیت
inconveniencing
اذیت
annoyance
اذیت
nuisances
اذیت
nuisance
اذیت
hurtless
بی اذیت
harm
اذیت
harming
اذیت
harms
اذیت
harmed
اذیت
mischievousness
اذیت
inconvenience
اذیت
inconvenienced
اذیت
inconveniences
اذیت
teaze
اذیت
injury
اذیت
persecution
اذیت
fret
اذیت
teases
اذیت
tease
اذیت
teased
اذیت
vexation
اذیت
frets
اذیت
devilment
[British E]
اذیت
rotation
چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
azimuth
قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی
onery
اذیت کننده
hurting
صدمه اذیت
get hurt
اذیت شدن
persecutor
اذیت کننده
ornery
اذیت کننده
hurts
صدمه اذیت
teaser
اذیت کننده
teasers
اذیت کننده
persecutors
اذیت کننده
i hurt my self
اذیت شدم
ornary
اذیت کننده
hurt
صدمه اذیت
hindrance
اذیت ازار
mischief
اذیت شیطنت
hindrances
اذیت ازار
harmlessly
بطوربی اذیت
to get hurt
اذیت شدن
he intends mischief
قصدش اذیت است
did you hurt your self a
ایاهیچ اذیت شدید
put (someone) out
<idiom>
ناراحت ،دردسر،اذیت
fleas i. doges and cats
کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
Thinking of it still gives me a pang.
[Colloquial]
هنوز من را آزار می دهد
[اذیت می کند]
وقتی که در باره آن فکر می کنم.
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
clock method
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com