Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English
Persian
tease
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teases
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teaze
اذیت کردن کسی را دست انداختن
Other Matches
hurt
اذیت کردن
hassled
اذیت کردن
hurting
اذیت کردن
hassle
اذیت کردن
hock
اذیت کردن
nuisance
اذیت کردن
nuisances
اذیت کردن
harm
اذیت کردن
chew out
اذیت کردن
chive
اذیت کردن .
hassles
اذیت کردن
hassling
اذیت کردن
worry
اذیت کردن
to get on ones nerves
اذیت کردن
pester
اذیت کردن
pestered
اذیت کردن
offends
اذیت کردن
offended
اذیت کردن
offend
اذیت کردن
pestering
اذیت کردن
annoyance
اذیت کردن
pesters
اذیت کردن
chivvied
اذیت کردن
worries
اذیت کردن
bedevils
اذیت کردن
bedevilled
اذیت کردن
bedevil
اذیت کردن
persecuting
اذیت کردن
chivvying
اذیت کردن
chivying
اذیت کردن
persecute
اذیت کردن
persecuted
اذیت کردن
chivied
اذیت کردن
harms
اذیت کردن
chivvy
اذیت کردن
harming
اذیت کردن
bedevilling
اذیت کردن
harmed
اذیت کردن
hurts
اذیت کردن
persecutes
اذیت کردن
chivvies
اذیت کردن
chivies
اذیت کردن
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
needled
اذیت کردن عقربه
grind
ساییدن اذیت کردن
needle
اذیت کردن عقربه
needling
اذیت کردن عقربه
needles
اذیت کردن عقربه
annoy
رنجاندن اذیت کردن
annoys
رنجاندن اذیت کردن
annoyed
رنجاندن اذیت کردن
grinds
ساییدن اذیت کردن
harasses
به ستوه اوردن اذیت کردن
indemnify
لطمه زدن به اذیت کردن
injuring
اذیت کردن صدمه زدن
injures
اذیت کردن صدمه زدن
injure
اذیت کردن صدمه زدن
harass
به ستوه اوردن اذیت کردن
hurt
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts
اذیت کردن صدمه زدن اسیب
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
harass
عاجز کردن اذیت کردن
badgers
اذیت کردن ازار کردن
badgering
اذیت کردن ازار کردن
badgered
اذیت کردن ازار کردن
grieving
اذیت کردن اندوهگین کردن
badger
اذیت کردن ازار کردن
grieves
اذیت کردن اندوهگین کردن
grieve
اذیت کردن اندوهگین کردن
harasses
عاجز کردن اذیت کردن
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrancing
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrances
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
to let fly
انداختن تیرخالی کردن
hurtling
پرت کردن انداختن
put
تعویض کردن انداختن
puts
تعویض کردن انداختن
putting
تعویض کردن انداختن
spits
سوراخ کردن تف انداختن
hurtles
پرت کردن انداختن
hurtled
پرت کردن انداختن
to set off
انداختن برابر کردن
launching
انداختن پرت کردن
launch
انداختن پرت کردن
spit
سوراخ کردن تف انداختن
to put by
دور انداختن رد کردن
lay aside
پس انداز کردن انداختن
tosses
پرت کردن انداختن
hurtle
پرت کردن انداختن
launches
انداختن پرت کردن
toss
پرت کردن انداختن
slot
انداختن چفت کردن
launched
انداختن پرت کردن
slots
انداختن چفت کردن
tossing
پرت کردن انداختن
slotting
انداختن چفت کردن
tossed
پرت کردن انداختن
teaze
اذیت
aggro
اذیت
inconvenience
اذیت
inconvenienced
اذیت
frets
اذیت
fret
اذیت
harassment
اذیت
annoyance
اذیت
injury
اذیت
devilment
[British E]
اذیت
hurtless
بی اذیت
harms
اذیت
inconveniences
اذیت
inconveniencing
اذیت
teases
اذیت
harming
اذیت
tease
اذیت
teased
اذیت
mischievousness
اذیت
harmed
اذیت
harm
اذیت
vexation
اذیت
vexations
اذیت
persecution
اذیت
nuisance
اذیت
nuisances
اذیت
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
retard
عقب انداختن اهسته کردن
backs
پشتی کردن پشت انداختن
holler
فریاد کردن سروصداراه انداختن
back
پشتی کردن پشت انداختن
hollered
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponing
بتعویق انداختن موکول کردن
embrangle
گیر انداختن گرفتار کردن
to play the fool with any one
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
drop in
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
postponed
بتعویق انداختن موکول کردن
retards
عقب انداختن اهسته کردن
postpone
بتعویق انداختن موکول کردن
hollers
فریاد کردن سروصداراه انداختن
prorogate
تعطیل کردن بتعویق انداختن
retarding
عقب انداختن اهسته کردن
grooves
خط انداختن شیار دار کردن
hollering
فریاد کردن سروصداراه انداختن
defaces
ازشکل انداختن محو کردن
defacing
ازشکل انداختن محو کردن
operates
اداره کردن راه انداختن
prorogue
تعطیل کردن بتعویق انداختن
involving
گیر انداختن وارد کردن
involves
گیر انداختن وارد کردن
kidding
دست انداختن مسخره کردن
groove
خط انداختن شیار دار کردن
involve
گیر انداختن وارد کردن
defaced
ازشکل انداختن محو کردن
kid
دست انداختن مسخره کردن
operate
اداره کردن راه انداختن
postpones
بتعویق انداختن موکول کردن
kidded
دست انداختن مسخره کردن
desolate
از ابادی انداختن مخروبه کردن
paralyze
از کار انداختن بیحس کردن
put over
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
throwin
در دنده انداختن تزریق کردن
operated
اداره کردن راه انداختن
deface
ازشکل انداختن محو کردن
engages
مجذوب کردن درهم انداختن
engage
مجذوب کردن درهم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
persecutor
اذیت کننده
mischief
اذیت شیطنت
hurt
صدمه اذیت
ornery
اذیت کننده
hindrances
اذیت ازار
hindrance
اذیت ازار
hurting
صدمه اذیت
persecutors
اذیت کننده
harmlessly
بطوربی اذیت
ornary
اذیت کننده
onery
اذیت کننده
get hurt
اذیت شدن
teaser
اذیت کننده
teasers
اذیت کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com