English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (17 milliseconds)
English Persian
teaser اذیت کننده
teasers اذیت کننده
persecutor اذیت کننده
persecutors اذیت کننده
onery اذیت کننده
ornary اذیت کننده
ornery اذیت کننده
Other Matches
harmed اذیت
teaze اذیت
harming اذیت
harms اذیت
aggro اذیت
frets اذیت
persecution اذیت
teases اذیت
teased اذیت
harassment اذیت
mischievousness اذیت
fret اذیت
harm اذیت
annoyance اذیت
devilment [British E] اذیت
inconvenience اذیت
nuisances اذیت
nuisance اذیت
inconveniencing اذیت
inconveniences اذیت
inconvenienced اذیت
vexation اذیت
vexations اذیت
tease اذیت
injury اذیت
hurtless بی اذیت
chivies اذیت کردن
hindrances اذیت ازار
hassling اذیت کردن
offends اذیت کردن
hindrance اذیت ازار
offended اذیت کردن
chivvy اذیت کردن
nuisances اذیت کردن
harmlessly بطوربی اذیت
worry اذیت کردن
worries اذیت کردن
to get hurt اذیت شدن
to get on ones nerves اذیت کردن
pesters اذیت کردن
bedevils اذیت کردن
nuisance اذیت کردن
hassles اذیت کردن
harm اذیت کردن
hurting صدمه اذیت
chivying اذیت کردن
hurts اذیت کردن
persecute اذیت کردن
persecuted اذیت کردن
harmed اذیت کردن
hurts صدمه اذیت
i hurt my self اذیت شدم
hurting اذیت کردن
chivvying اذیت کردن
chivvies اذیت کردن
chive اذیت کردن .
harming اذیت کردن
chew out اذیت کردن
harms اذیت کردن
chivied اذیت کردن
hurt اذیت کردن
annoyance اذیت کردن
hurt صدمه اذیت
chivvied اذیت کردن
persecuting اذیت کردن
persecutes اذیت کردن
hock اذیت کردن
pestering اذیت کردن
pestered اذیت کردن
hassle اذیت کردن
pester اذیت کردن
mischief اذیت شیطنت
bedevilling اذیت کردن
get hurt اذیت شدن
bedevilled اذیت کردن
bedevil اذیت کردن
offend اذیت کردن
hassled اذیت کردن
annoys رنجاندن اذیت کردن
needled اذیت کردن عقربه
annoyed رنجاندن اذیت کردن
needling اذیت کردن عقربه
needle اذیت کردن عقربه
did you hurt your self a ایاهیچ اذیت شدید
needles اذیت کردن عقربه
annoy رنجاندن اذیت کردن
grind ساییدن اذیت کردن
grinds ساییدن اذیت کردن
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
he intends mischief قصدش اذیت است
injures اذیت کردن صدمه زدن
injure اذیت کردن صدمه زدن
injuring اذیت کردن صدمه زدن
indemnify لطمه زدن به اذیت کردن
harass به ستوه اوردن اذیت کردن
harasses به ستوه اوردن اذیت کردن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
hurting اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt اذیت کردن صدمه زدن اسیب
tease اذیت کردن کسی را دست انداختن
teases اذیت کردن کسی را دست انداختن
fleas i. doges and cats کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
teased اذیت کردن کسی را دست انداختن
teaze اذیت کردن کسی را دست انداختن
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial] هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
grieving اذیت کردن اندوهگین کردن
grieves اذیت کردن اندوهگین کردن
badgering اذیت کردن ازار کردن
badgers اذیت کردن ازار کردن
harass عاجز کردن اذیت کردن
grieve اذیت کردن اندوهگین کردن
badger اذیت کردن ازار کردن
badgered اذیت کردن ازار کردن
harasses عاجز کردن اذیت کردن
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com