Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
To have a strong wI'll.
اراده قوی داشتن
Search result with all words
will of iron
<idiom>
اراده آهنین داشتن
Other Matches
abuleia
فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abulia
فقدان نیروی اراده ضعف اراده
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
infirm of purpose
بی اراده
will-power
اراده
nisus
اراده
thy will
اراده تو
determination
اراده
weak kneed
بی اراده
purposeful
با اراده
aimless
بی اراده
wills
اراده
volition
اراده
abulic
بی اراده
on the impluse of the moment
بی اراده
thy will
اراده ات
voluntariness
اراده
willed
اراده
intention
اراده
will
اراده
intentions
اراده
animus
اراده
volitionally
با اراده
passive
بی اراده
resolution
اراده
resolutions
اراده
weak-kneed
بی اراده
passives
بی اراده
it is our pleasure to
اراده ما اینست که
driftless
بی مرام بی اراده
automaton
ادم بی اراده
voluntarism
اراده گرایی
volitionary
وابسته به اراده
dysbulia
اختلال اراده
volition
از روی اراده
will-power
قدرت اراده
willable
قابل اراده
automatons
ادم بی اراده
voluntarily
از روی اراده
free will
ازادی اراده
will therapy
اراده درمانی
social will
اراده اجتماعی
self will
اراده شخصی
free will
اراده ازاد
steely look
نگاه با اراده
wills
اراده کردن
willed
اراده کردن
An iron wI'll.
اراده آهنین
involuntarily
بدون اراده
abulic
فاقد اراده
will
اراده کردن
of one's own volition
از روی اراده خود
libertarian
طرفدار ازادی اراده
real will
نظریه اراده واقعی
libertarians
طرفدار ازادی اراده
He is strong-wI'lled.
آدم با اراده ای است
The will of the nation
[people]
اراده ملت
[مردم]
what is your will?
اراده شما چیست
animals
مربوط به روح وجان یا اراده
self surrender
واگذاری خود تسلیم به اراده
tenant at will
متصرف به میل و اراده مالک
animal
مربوط به روح وجان یا اراده
abulomania
دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
will temprament tests
ازمونهای اراده- خلق وخوی
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
willpower
تصمیم جدی نیروی اراده
drifts
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
It depends on your decison.
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
drifted
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
spermatorrhoea
خروج منی بدون اراده احتلام
automatize
کسی را بی اراده الت دست کردن
jelly bean
ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
self enforcing
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
impulsively
با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
downy's will temperament test
ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
voluntarism
فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to have
داشتن
relieve
داشتن
relieves
داشتن
to hold
داشتن
lackvt
کم داشتن
redolence
بو داشتن
relieving
داشتن
own
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
having
داشتن
owns
داشتن
owning
داشتن
doubted
شک داشتن
doubting
شک داشتن
to have possession of
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to have f.
تب داشتن
doubts
شک داشتن
to possess
داشتن
have
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
owned
داشتن
doubt
شک داشتن
lacks
کم داشتن
intercommon
داشتن
lacked
کم داشتن
possess
داشتن
wanted
کم داشتن
possesses
داشتن
to go hot
تب داشتن
lack
کم داشتن
possessing
داشتن
to hold a meeting
داشتن
bears
داشتن
bears
در بر داشتن
want
کم داشتن
bear
در بر داشتن
bear
داشتن
dubitation
گمان شک داشتن
hab
داشتن دارایی
to continue
دنباله داشتن
dubitation
تردید داشتن
occupying
مشغول داشتن
to follow
دنباله داشتن
occupies
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
dubitate
شک داشتن تردیدکردن
execrate
مکروه داشتن
abominate
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
disguises
نهان داشتن
disguised
نهان داشتن
abominating
تنفر داشتن
hear
خبر داشتن
hears
خبر داشتن
to think
[of]
عقیده داشتن
disguise
نهان داشتن
eloign
دورنگاه داشتن از
refrains
نگاه داشتن
expect
چشم داشتن
vary
فرق داشتن
dispateh
گسیل داشتن
varies
فرق داشتن
have butterflies in one's stomach
اضطراب داشتن
expected
چشم داشتن
have butterflies in one's stomach
دلهره داشتن
expecting
چشم داشتن
keeps
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
to be thirsty
اشتیاق داشتن
adjudge
مقرر داشتن
herniate
فتق داشتن
herniate
بادفتق داشتن
hazily
با داشتن غبار و مه
have an intention
قصد داشتن
have a vote
حق رای داشتن
have a lien
حق حبس داشتن
expects
چشم داشتن
dehydrate
پسابش داشتن
liaise
بستگی داشتن
retains
نگاه داشتن
retain
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com