Dictiornary-Farsi | ارتباط مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
intercommunion	ارتباط مشترک


Search result with all words

bus network	سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
Other Matches

teleconferencing	ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link	ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cut out	وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
correspondences	ارتباط
correlation	ارتباط
relationships	ارتباط
relationship	ارتباط
enchainment	ارتباط
hookup	ارتباط
coherency	ارتباط
coherence	ارتباط
relation	ارتباط
correspondence	ارتباط
intercommunication	ارتباط
ligature	خط ارتباط
concernment	ارتباط
communicating	ارتباط
link	ارتباط
rapport	ارتباط
liaisons	ارتباط
connection	ارتباط
correspondency	ارتباط
connexions	ارتباط
liaison	ارتباط
communication	ارتباط
commonality	مشترک
subscriber	مشترک
common	مشترک
commonalities	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
subscribers	مشترک
commoners	مشترک
participant	مشترک
participants	مشترک
joint	مشترک
commonest	مشترک
party line	خط مشترک
party lines	خط مشترک
sense	حس مشترک
held in common	مشترک
intercommon	حق مشترک
common user	مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
conjoint	مشترک
communicability	قابلیت ارتباط
cryptocommunication	ارتباط رمز
data communication	ارتباط دادهای
data communication	ارتباط داده ها
tie in	ارتباط دادن
tie in	وسیله ارتباط
tie-in	ارتباط دادن
login	قطع ارتباط
tie-in	وسیله ارتباط
tie-ins	ارتباط دادن
communicability	ارتباط پذیری
communicable	قابل ارتباط
inaccessible	ارتباط ناپذیر
association	پیوند ارتباط
associations	پیوند ارتباط
selective signalling	ارتباط مخصوص
relevancy	ربط ارتباط
relational	ارتباط شرح
put through	ارتباط پیداکردن
connexion	ارتباط اتصال
telecommunications	ارتباط از دور
telecommunications	ارتباط تلگرافی
juxtaposition	ارتباط اجباری
conversational interaction	ارتباط محاورهای
communication theory	نظریه ارتباط
communication	ارتباط و مخابرات
communication network	شبکه ارتباط
one sided communication	ارتباط یکسویه
mitwelt	ارتباط با همنوع
tie-ins	وسیله ارتباط
agency of communications	منبع ارتباط
asynchronous commuinication	ارتباط ناهمزمان
association coefficient	ضریب ارتباط
arithmetic relation	ارتباط محاسباتی
intercoms	ارتباط داخلی
log on	برقراری ارتباط
log off	قطع ارتباط
log in	برقراری ارتباط
intercom	ارتباط داخلی
communicates	ارتباط گرفتن
communicated	ارتباط گرفتن
communicate	ارتباط گرفتن
inaccessibility	ارتباط ناپذیری
correlation	ارتباط داشتن
attachment plug	دوشاخه ارتباط
background communication	ارتباط پس زمینه
inverse relationship	ارتباط معکوس
direct relationship	ارتباط مستقیم
disaffiliation	عدم ارتباط
disconnectedly	بدون ارتباط
disconnection	قطع ارتباط
mass communication	ارتباط جمعی
disjointedness	عدم ارتباط
logout	قطع ارتباط
extraneity	عدم ارتباط
logging off	قطع ارتباط
logging in	برقراری ارتباط
extraneousness	عدم ارتباط
intercommunication	ارتباط داخلی
log out	قطع ارتباط
bond	ارتباط چسب
signal communications	ارتباط و مخابرات
subcontrariety	ارتباط قیاسی
wires	ارتباط باسیم
wire	ارتباط باسیم
relevance	ربط ارتباط
telephone communication	ارتباط تلفنی
telecommunication	ارتباط دوربرد
connect	ارتباط رخها
synchronous communication	ارتباط همزمان
connects	ارتباط رخها
communications	ارتباط و مخابرات
visual communication	ارتباط بصری
trunk line cable	کابل ارتباط
wire communication	ارتباط با سیم
joint account	حساب مشترک
bottom layer	لایه مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
co insurance	بیمه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint shares	سهام مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
joint staff	ستاد مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint exercise	مانور مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
joint force	نیروی مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
concerted action	عمل مشترک
commonweal	مشترک المنافع
coefficient	عامل مشترک
coefficients	عامل مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
cooperation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperative work	کار مشترک
intersection	فصل مشترک
common factor	عامل مشترک
halvers	نیمه مشترک
common area	ناحیه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common storage	حافظه مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common language	زبان مشترک
intersections	فصل مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
interfaces	وجه مشترک
interfaces	سطح مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
collective	مشترک عمومی
meant	میان مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
common denominators	مخرج مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
common denominator	مخرج مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
subscriber's number	شماره مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
condominium	حکومت مشترک