Total search result: 301 (40 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to mill flour |
ارد درست کردن |
|
|
Search result with all words |
|
weave |
درست کردن |
weaves |
درست کردن |
shape |
درست کردن |
shapes |
درست کردن |
hard |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
harder |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
hardest |
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود |
gather |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
gathered |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
correct |
درست کردن |
correcting |
درست کردن |
corrects |
درست کردن |
scramble |
املت درست کردن |
scrambled |
املت درست کردن |
scrambles |
املت درست کردن |
scrambling |
املت درست کردن |
regulate |
میزان کردن درست کردن |
regulated |
میزان کردن درست کردن |
regulates |
میزان کردن درست کردن |
regulating |
میزان کردن درست کردن |
manufacture |
درست کردن |
manufactured |
درست کردن |
manufactures |
درست کردن |
hedge |
خاربست درست کردن |
hedged |
خاربست درست کردن |
hedges |
خاربست درست کردن |
repair |
درست کردن جبران کردن تعمیر |
repaired |
درست کردن جبران کردن تعمیر |
junk |
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود |
right |
درست کردن اصلاح کردن |
righted |
درست کردن اصلاح کردن |
righting |
درست کردن اصلاح کردن |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
vault |
گنبد یاطاق درست کردن |
vaults |
گنبد یاطاق درست کردن |
gulleys |
درست کردن |
gullies |
درست کردن |
gully |
درست کردن |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
clean |
درست کردن |
cleaned |
درست کردن |
cleanest |
درست کردن |
cleans |
درست کردن |
organises |
تشکیلات دادن درست کردن |
organising |
تشکیلات دادن درست کردن |
organize |
تشکیلات دادن درست کردن |
organizes |
تشکیلات دادن درست کردن |
organizing |
تشکیلات دادن درست کردن |
orthopaedic |
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص |
roughcast |
اجمالا درست کردن |
devise |
درست کردن اختراع کردن |
devised |
درست کردن اختراع کردن |
devises |
درست کردن اختراع کردن |
devising |
درست کردن اختراع کردن |
make |
درست کردن |
make |
درست کردن ساختن اماده کردن |
makes |
درست کردن |
makes |
درست کردن ساختن اماده کردن |
team |
دسته درست کردن |
teams |
دسته درست کردن |
authentication |
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است |
fettle |
درست کردن |
exact |
تحمیل کردن بر درست |
exacted |
تحمیل کردن بر درست |
exacts |
تحمیل کردن بر درست |
fabricate |
درست کردن |
fabricated |
درست کردن |
fabricates |
درست کردن |
fabricating |
درست کردن |
extemporised |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
extemporises |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
extemporising |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
extemporize |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
extemporized |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
extemporizes |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
extemporizing |
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن |
recondition |
دوباره درست کردن |
reconditioned |
دوباره درست کردن |
reconditions |
دوباره درست کردن |
trim |
درست کردن |
trimmest |
درست کردن |
trims |
درست کردن |
agree |
ترتیب دادن درست کردن |
agreeing |
ترتیب دادن درست کردن |
agrees |
ترتیب دادن درست کردن |
rig |
با خدعه وفریب درست کردن |
rigged |
با خدعه وفریب درست کردن |
rigs |
با خدعه وفریب درست کردن |
concoct |
درست کردن |
concocted |
درست کردن |
concocting |
درست کردن |
concocts |
درست کردن |
dress |
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن |
dress |
درست کردن لباس |
dresses |
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن |
dresses |
درست کردن لباس |
integrate |
کامل کردن درست کردن |
integrates |
کامل کردن درست کردن |
Other Matches |
|
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
to pattern out |
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن |
labourvt |
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن |
to put in to shape |
درست کردن |
make up |
درست کردن |
builds |
درست کردن |
buildings |
درست کردن |
build |
درست کردن |
fashion |
درست کردن |
fashioned |
درست کردن |
fashioning |
درست کردن |
to cleanvp |
درست کردن |
fix up |
درست کردن |
to put to rights |
درست کردن |
set right |
درست کردن |
to get up |
درست کردن |
to riven laths |
یا درست کردن |
set in order |
درست کردن |
to set to rights |
درست کردن |
to erect into |
درست کردن از |
to sct aright |
درست کردن |
to set |
درست کردن |
adapt |
درست کردن |
redd |
درست کردن |
to fix up |
درست کردن |
fashions |
درست کردن |
indite |
درست کردن |
to set in order |
درست کردن |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
corn popping |
درست کردن چس فیل |
orthoepy |
فن درست تلفظ کردن |
manipulate |
با دست درست کردن |
manipulate |
با استادی درست کردن |
die sink |
خزینه درست کردن |
frame |
پاپوش درست کردن |
strike off |
بی زحمت درست کردن |
ponds |
حوض درست کردن |
pond |
حوض درست کردن |
vint |
درست کردن یا ریختن |
re form |
دوباره درست کردن |
stage craft |
فن درست کردن نمایش |
To put things straight(right). |
کارها را درست کردن |
manipulates |
با دست درست کردن |
manipulates |
با استادی درست کردن |
manipulated |
با دست درست کردن |
manipulated |
با استادی درست کردن |
railroads |
پاپوش درست کردن |
to manufacture [into] |
ساختن [درست کردن] [به] |
dowel |
میخچه درست کردن |
to weave a plot |
دوزوکلک درست کردن |
railroad |
پاپوش درست کردن |
to make something |
چیزی را درست کردن |
to toss up |
زود درست کردن |
to word up |
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن |
blow down |
بافوت درست کردن |
image erection |
درست کردن تصویر |
To do up the room. |
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن ) |
to touch off |
با شتاب درست کردن زودرسم کردن |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
orthopaedy |
فن درست کردن انامهای ناقص |
to check up |
درست رسیدگی یاحساب کردن |
to play up |
درست و حسابی بازی کردن |
he is blowing glass |
شیشه را با فوت درست کردن |
spell |
املاء کردن درست نوشتن |
spelled |
املاء کردن درست نوشتن |
to hammer out |
ساختن بکوشش درست کردن |
spells |
املاء کردن درست نوشتن |
to put up ones hair |
مویاگیس خودرازنانه درست کردن |
top a gap |
رخنهای راگرفتن درست کردن |
to put up |
زنانه درست کردن جادادن |
geometrize |
با قواعد هندسی درست کردن |
to frame someone |
پاپوش درست کردن برای کسی |
to set up somebody [for something] |
پاپوش درست کردن برای کسی |
to roll a huge snowball |
گلوله بزرگی از برف درست کردن |
To fake an oil – painting . |
یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن |
to spin out |
امتداد دادن مفصلا درست کردن |
to tick |
کار کردن به نحوه ویژه یا درست |
addled <adj.> |
گیج و ناتوان در درست فکر کردن |
melodramatist |
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد |
straight from the horse's mouth <idiom> |
درست از خود شخص نقل قول کردن |
mended |
مرمت کردن درست کردن |
mends |
مرمت کردن درست کردن |
adapts |
جور کردن درست کردن |
adapting |
جور کردن درست کردن |
integrating |
کامل کردن درست کردن |
straightens |
درست کردن مرتب کردن |
compose |
درست کردن تصنیف کردن |
fix |
درست کردن پابرجا کردن |
emends |
تصحیح کردن درست کردن |
emend |
تصحیح کردن درست کردن |
emending |
تصحیح کردن درست کردن |
straightening |
درست کردن مرتب کردن |
emended |
تصحیح کردن درست کردن |
straightened |
درست کردن مرتب کردن |
composes |
درست کردن تصنیف کردن |
straighten |
درست کردن مرتب کردن |
mend |
مرمت کردن درست کردن |
to make up |
درست کردن تکمیل کردن |
fixes |
درست کردن پابرجا کردن |
to tuck in a child |
پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد] |
to tuck up a child [British E] |
پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد] |
pullicate |
پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود |
osteoclasis |
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص |
to ran a person hard |
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
to walk the chalk |
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
boolean algebra |
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست |
algebra |
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند |
redintegrate |
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن |
rectified |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
rectifies |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
rectify |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
to lay down a rule |
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
to piece out |
تیکه تیکه درست کردن |
sandwiched |
ساندویچ درست کردن ساندویچ |
sandwiches |
ساندویچ درست کردن ساندویچ |
sandwich |
ساندویچ درست کردن ساندویچ |
authentic |
درست |
correct |
درست |
right as a trivet |
درست |
aright |
درست |
sock |
درست |
genuine |
درست |
straightforward |
درست |
inviolate |
درست |
Am I not right?dont you agree with me ? |
درست می گه یا نه ؟ |
right as a trivet |
تن درست |
plain dealing |
درست |
veracious |
درست |
right as nails |
درست |
legitimately |
درست |
accurate |
درست |
proper <adj.> |
درست |
correcting |
درست |
real <adj.> |
درست |
incorrect |
نا درست |
true <adj.> |
درست |
corrects |
درست |
exact <adj.> |
درست |
accurate [correct] <adj.> |
درست |
truest |
درست |
truer |
درست |
true |
درست |
correct <adj.> |
درست |
straightest |
درست |
righting |
درست |
even |
هم درست |
perfect |
درست |
properly |
درست |
perfected |
درست |
perfecting |
درست |
perfects |
درست |
by the square |
درست |
by fits and starts |
درست |
valid |
درست |
proper |
درست |
clear |
درست |
right |
درست |
legitimate |
درست |
appropriate [for an occasion] <adj.> |
درست |
conscionable |
درست |
smack dab |
درست |
utilitarian [useful] <adj.> |
درست |
clearer |
درست |