English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
to p for ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
Other Matches
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
endured طاقت چیزی راداشتن
endure طاقت چیزی راداشتن
endures طاقت چیزی راداشتن
hunger for اشتیاق به چیزی
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
ideals ارزو
wishing ارزو
appetence or tency ارزو
orexis ارزو
ideal ارزو
aspiration اه ارزو
aspirations اه ارزو
appetency ارزو
appetence ارزو
desideration ارزو
one's heart'st d. ارزو
will less بی ارزو
object of d. ارزو
wills خواهش ارزو
appetites اشتها ارزو
desiderate ارزو کردن
craved ارزو کردن
pantingly ارزو کنان
wishes ارزو خواهش
cravings ارزو کردن
craves ارزو کردن
appetite اشتها ارزو
wishes ارزو کردن
willed خواهش ارزو
will خواهش ارزو
optatively بطور ارزو
yearns ارزو کردن
yearned ارزو کردن
yearn ارزو کردن
crave ارزو کردن
wish ارزو خواهش
wished ارزو خواهش
wish ارزو کردن
wished ارزو کردن
desire میل ارزو
desires ارزو کردن
desires میل ارزو
desiring ارزو کردن
desiring میل ارزو
aspirer ارزو کننده
aspire ارزو داشتن
desire ارزو کردن
aspires ارزو داشتن
aspiring ارزو داشتن
wisher ارزو کننده
aspired ارزو داشتن
ambition ارزو جاه طلب بودن
ambitions ارزو جاه طلب بودن
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
the optative mood صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
raring پر از اشتیاق
hunger اشتیاق
enthusiasms اشتیاق
enthusiasm اشتیاق
wistfulness اشتیاق
lackadaisical بی اشتیاق
lukewarm بی اشتیاق
anxiousness اشتیاق
appetence اشتیاق
appetency اشتیاق
appetites اشتیاق
hankerings اشتیاق
hankering اشتیاق
hungering اشتیاق
hungered اشتیاق
eagerness اشتیاق
hungers اشتیاق
longings اشتیاق
avidity اشتیاق
longing اشتیاق
appetite اشتیاق
aspirations اشتیاق
aspiration اشتیاق
long :اشتیاق داشتن
longs :اشتیاق داشتن
long- :اشتیاق داشتن
craved اشتیاق داشتن
heat اشتیاق وهله
crave اشتیاق داشتن
breathlessly با نهایت اشتیاق
craves اشتیاق داشتن
enthusiasm وجدوسرور اشتیاق
longest :اشتیاق داشتن
cravings اشتیاق داشتن
hankers اشتیاق داشتن
enthusiasms وجدوسرور اشتیاق
longer :اشتیاق داشتن
heats اشتیاق وهله
longed :اشتیاق داشتن
hanker اشتیاق داشتن
to be thirsty اشتیاق داشتن
snap up <idiom> با اشتیاق گرفتن
hungering اشتیاق داشتن
hunger اشتیاق داشتن
anxiety اشتیاق نگرانی
anxieties اشتیاق نگرانی
thirst اشتیاق داشتن
thirst ارزومندی اشتیاق
hungered اشتیاق داشتن
keenness اشتیاق ارزومندی
desirability درجه اشتیاق
hankered اشتیاق داشتن
hungers اشتیاق داشتن
set-tos با اشتیاق شروع کردن
set-to با اشتیاق شروع کردن
set to با اشتیاق شروع کردن
to yearn to بکسی اشتیاق داشتن
kleptomania میل و اشتیاق به دزدی
to groan for anything اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
solicitude اشتیاق دقت زیاد
appetence or tency اشتیاق خواهش طبیعی
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
languishing باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languishes باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languished باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
Hypergraphia [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fervour حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor حرارت شدید اشتیاق شدید
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com