Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English
Persian
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Other Matches
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
qualities
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
bulk
حجم بزرگی از چیزی
organization
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
skew
میزان عدم تناسب چیزی
slowdowns
کاستن سرعت یا میزان چیزی
to buoy something
[up]
چیزی را به میزان بالا آوردن
slowdown
کاستن سرعت یا میزان چیزی
skewing
میزان عدم تناسب چیزی
skews
میزان عدم تناسب چیزی
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
yardage
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
slippage
میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
loss assessment
ارزیابی میزان خسارت
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
requires
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
requiring
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
required
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
system follow up
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
stuck on
<idiom>
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
something like 00 rials
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
destitution
بی چیزی
something
یک چیزی
something
چیزی
aught
چیزی
to poke a hole in any thing
چیزی را
light purse
بی چیزی
anything
چیزی
indigence
بی چیزی
corks
راه چیزی
lion's share
همهی چیزی
to have something
چیزی داشتن
to pique oneself on something
چیزی بالیدن
bring to mind
<idiom>
چیزی را به یادآوردن
to sniff something
بو کشیدن چیزی
cork
راه چیزی
inlay
در چیزی کارگذاشتن
To tear oneself away from something .
دل از چیزی کندن
to make a hand of anything
از چیزی سودبردن
to look for anything
چیزی گشتن
to smell at something
چیزی را بو کردن
To pinch some thing .
چیزی را کش رفتن
inlaying
در چیزی کارگذاشتن
To brag and boast . To profess something .
از چیزی دم زدن
We didnt get a share (acut).
به ما چیزی نرسید
inlays
در چیزی کارگذاشتن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
I owe you one.
[colloquial]
من یه چیزی به تو بدهکارم.
to have a sniff of something
بو کشیدن چیزی
To let something slip thru ones fingers .
چیزی را از کف دادن
to net soemthing
با تورگرفتن چیزی
boundary
حدود چیزی
consign
سپردن چیزی به
consigned
سپردن چیزی به
boundaries
حدود چیزی
wriggler
چیزی که می لولد
consigning
سپردن چیزی به
to net soemthing
به تورانداختن چیزی
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
unstring
نخ چیزی را کشیدن
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
trail
خط ی در امتداد چیزی
trailed
خط ی در امتداد چیزی
trailing
خط ی در امتداد چیزی
ask a boon of me
از من چیزی بخواه
position
محل چیزی
positioned
محل چیزی
have on
<idiom>
پوشیدن چیزی
hold out on
<idiom>
رد چیزی از کسی
trails
خط ی در امتداد چیزی
resignation
[from something]
استعفا
[از چیزی]
consigns
سپردن چیزی به
deducts
کم کردن چیزی از کل
deducting
کم کردن چیزی از کل
to refresh oneself
چیزی خوردن
waterish
هر چیزی شبیه اب
spiel
از چیزی دم زدن
To go after something.
پی چیزی رفتن
To discover (realize, assess) something.
به چیزی پی بردن
to equip something
چیزی را آراستن
coding
کد گذاری چیزی
The point is that…
چیزی که هست
This is more like it. Now this makes sense.
حالااین شد یک چیزی
fills
پر کردن چیزی
fill
پر کردن چیزی
bonks
خوردن سر به چیزی
deducted
کم کردن چیزی از کل
deduct
کم کردن چیزی از کل
to obtain something
گرفتن چیزی
rejection
نپذیرفتن چیزی
recovery
تحصیل چیزی
recoveries
تحصیل چیزی
bonk
خوردن سر به چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com