English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
quixotic ارمان گرای وابسته به دان کیشوت
Other Matches
idealistic مطلوب وابسته به ارمان گرایی
transit bearing گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
ideals ارمان
ideal ارمان
imago ارمان خردسالی
ideologist ارمان شناس
utopolis ارمان شهر
idealism ارمان گرایی
idealistic ارمان گرا
utopianism ارمان گرایی
ideals هدف زندگی ارمان
ideal هدف زندگی ارمان
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
skeptic شک گرای
socialists جامعه گرای
true azimuth گرای حقیقی
militarist جنگ گرای
socialist جامعه گرای
nudist برهنگی گرای
materialist ماده گرای
segregationist جدایی گرای
realists راستین گرای
materialists ماده گرای
unitarian توحید گرای
grid bearing گرای شبکه
ultramodernist فرانو گرای
separatist جدا گرای
militarists جنگ گرای
oxyphile اسید گرای
extroverts برون گرای
theocentric خدا گرای
sectarian فرقه گرای
theist یزدان گرای
grid azimuth گرای شبکه
halophile ابشور گرای
heliotrope افتاب گرای
back azimuth method گرای وارونه
unitary توحید گرای
individualists فرد گرای
doctrinaire ایین گرای
realistically راستین گرای
extrovert برون گرای
nationalists ملت گرای
assumed azimuth گرای فرضی
realistic تحقق گرای
realistic راستین گرای
nationalist ملت گرای
realistically تحقق گرای
oxyphil اسید گرای
solipsist نفس گرای
individualist فرد گرای
capitalist سرمایه گرای
structuralist ساخت گرای
structuralists ساخت گرای
capitalists سرمایه گرای
supremacist برتری گرای
supremacists برتری گرای
impressionists برداشت گرای
incalescent گرما گرای
lipophilic چربی گرای
pneumotropic ریه گرای
centralist مرکز گرای
centralists مرکز گرای
egalitarian تساوی گرای
pragmatist مصلحت گرای
progressivist پیشرفت گرای
dermotropic پوست گرای
relative bearing گرای نسبی
impressionist برداشت گرای
realist راستین گرای
compass direction گرای مغناطیسی
feudal تیول گرای
compass azimuth گرای مغناطیسی
realists تحقق گرای
evolutionist فرگشت گرای
magnetic azimuth گرای مغناطیسی
equalitarian تساوی گرای
realist تحقق گرای
photophilic نور گرای
meliorist بهبود گرای
saprophytic پوده گرای
ruralist روستا گرای
escapist گریز گرای
escapists گریز گرای
communalist اشتراکی گرای
visionary الهامی رویا گرای
visionaries الهامی رویا گرای
regionalistic منطقهای ناحیه گرای
hygrophyte گیاه رطوبت گرای
corrected azimuth گرای تصحیح شده
regionalist منطقهای ناحیه گرای
reactionary مخالفت گرای بی منطق
reactionaries مخالفت گرای بی منطق
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
imperialistic استعمار گرای بهره جویانه
closing azimuth error اشتباه گرای بستن پیمایش
azimuth angle زاویه گرای نجومی هواپیما
compass azimuth گرای قطب نمای کشتی
azimuth گرای نجومی راس القدم
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
conversion angle زاویه تبدیل گرای مسیر ناو
traditionalist پیرو روایات وسنن سنت گرای
traditionalists پیرو روایات وسنن سنت گرای
layihg azimuth گرای روانه کردن لوله توپ
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
militarist ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
gyroscopes وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
militarists ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
gyroscope وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
introvert شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
ozone نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
steers در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steered در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steer در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
pigeon در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeons در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
azimuth deviation اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
associate وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
ascendant فراز جو فراز گرای
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
diphtheric وابسته به
plantar وابسته به کف پا
attendants وابسته
attendant وابسته
elysian وابسته به
israelitish وابسته به
attributable وابسته به
aquatic وابسته به اب
levitical وابسته به
hanger on وابسته
of kin وابسته
pertinent وابسته
pertaining وابسته
febile وابسته به تب
pertianing وابسته
interdependent وابسته
related وابسته
monitorial وابسته به
affiliate وابسته
federating وابسته
affiliated وابسته
affiliates وابسته
federates وابسته
adjective وابسته
adjectives وابسته
federate وابسته
affiliating وابسته
akin وابسته
thereof وابسته به ان
subordinated وابسته
subordinates وابسته
subordinating وابسته
syncop وابسته به غش
cephalic وابسته به سر
contingent وابسته
germane وابسته
commissarial وابسته به
dependent وابسته
subordinate وابسته
relevant وابسته
thereof=of that وابسته به ان
correspondent وابسته
attache وابسته
correspondents وابسته
messianic وابسته به
attached وابسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com