Total search result: 202 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
extinct |
ازبین رفته |
defunct |
ازبین رفته |
|
|
Other Matches |
|
damped wave |
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد |
critical mach number |
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند |
The sun has set (hadd set). |
آفتاب رفته است ( رفته بود ) |
dwindling |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindles |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindle |
رفته رفته کوچک شدن |
to peter out |
رفته رفته کوچک شدن |
dwindled |
رفته رفته کوچک شدن |
bar |
ازبین رفتن |
bars |
ازبین رفتن |
wash out |
ازبین بردن |
to sweep away |
ازبین بردن |
depredate |
ازبین بردن |
flatfoot |
ازبین رفتن انحناء کف پا |
de militarization |
ازبین بردن حالت نظامی |
destroyed |
ازبین رفت تخریب شده |
extirpate |
ریشه کن کردن ازبین بردن |
acatamathesia |
ازبین رفتن قدرت ادراکات |
strike out <idiom> |
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن |
waste |
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن |
wastes |
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن |
property disposition |
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال |
peace dividend |
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰ |
reversing |
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد |
squelch circuit |
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست |
reverses |
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد |
reversed |
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد |
reverse |
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد |
by degrees <adv.> |
رفته رفته |
frenetical |
از جا در رفته |
by inches |
رفته رفته |
short tempered |
از جا در رفته |
gradually <adv.> |
رفته رفته |
bit by bit <adv.> |
رفته رفته |
inchmeal |
رفته رفته |
gradually |
رفته رفته |
departed |
رفته |
in process of time |
رفته رفته |
thrawart |
در رفته |
dislocated |
در رفته |
smudgiest |
رنگ و رو رفته |
averagly |
روی هم رفته |
truncated soil |
خاک رو رفته |
unbridle |
مهاردر رفته |
by and large <idiom> |
روی هم رفته |
iam bored |
حوصله ام سر رفته |
deep-set |
فرو رفته |
weatherbeaten |
رنگ و رو رفته |
smudgy |
رنگ و رو رفته |
smudgier |
رنگ و رو رفته |
gone <adj.> |
از دست رفته |
first and last |
روی هم رفته |
day a day |
روی هم رفته |
madding |
از کوره در رفته |
it has escaped my remembrance |
از خاطرم رفته |
off shade |
رنگ رفته |
in the lump |
روی هم رفته |
in the a |
روی هم رفته |
cavetto |
[پخی تو رفته] |
on average [on av.] |
روی هم رفته |
retreating forehead |
پیشانی تو رفته |
on a par |
روی هم رفته |
i have been to paris |
پاریس رفته ام |
he knew that i had gone |
او میدانست که من رفته ام |
averaged |
روی هم رفته |
all told |
روی هم رفته |
averaging |
روی هم رفته |
deployed <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
inserted <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
installed <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
altogether |
روی هم رفته |
exhausted |
تحلیل رفته |
pallid |
رنگ رفته |
chafed |
پوست رفته |
overalls |
رویهم رفته |
consumptives |
تحلیل رفته |
away |
غایب رفته |
jitters |
از کوره در رفته |
overall |
رویهم رفته |
averages |
روی هم رفته |
averaged |
روی هم رفته |
average |
روی هم رفته |
applied <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
appointed <adj.> <past-p.> |
بکار رفته |
overseen |
غلط رفته |
red-hot |
ازجادر رفته |
I'm glad he's gone. |
خوشحالم که او رفته. |
emaciated |
گوشت رفته |
frenzied |
ازجا در رفته |
windswept |
بر باد رفته |
consumptive |
تحلیل رفته |
neat |
شسته و رفته |
sunken |
فرو رفته |
frantic |
ازکوره در رفته |
pulled |
تحلیل رفته |
neater |
شسته و رفته |
all in all |
روی هم رفته |
neatest |
شسته و رفته |
Have you been there recently (lately) |
تازگیها آنجا رفته ای ؟ |
The child [kid,baby] has taken after her mother. |
بچه به مادرش رفته. |
I feel pins and needles in my foot. |
پایم خواب رفته |
sunken eyes |
چشمان فرو رفته |
what is done cannot be undone |
اب رفته بجوی برنمیگردد |
Vanished(shattered, dashed) hopes. |
امیدها ی بر باد رفته |
you are mistaken |
خطا رفته اید |
He is on leave of absence . |
مرخصی رفته است |
we cannot undo the past |
اب رفته بجوی برنمیگردد |
neatest |
شسته و رفته مرتب |
neater |
شسته و رفته مرتب |
As limp as a rag. |
شل واز حال رفته |
go out the window <idiom> |
اثرش از بین رفته |
neat |
شسته و رفته مرتب |
power |
توان از دست رفته |
powered |
توان از دست رفته |
powering |
توان از دست رفته |
immersed in debt |
فرو رفته در فرض |
he must have gone |
باید رفته باشد |
lost |
از دست رفته ضایع |
he is off to the war |
رفته است به جنگ |
furibund |
اشفته ازجادر رفته |
forged side |
سطح فرو رفته |
washed up |
بکلی تحلیل رفته |
ha-ha |
دیوار فرو رفته |
advanced pawn |
پیاده پیش رفته |
tacky |
رنگ ورو رفته |
income forgone |
درامداز دست رفته |
paler |
رنگ رفته بی نور |
revendication |
استردادزمین ازدست رفته |
powers |
توان از دست رفته |
saddle nose |
بینی فرو رفته |
palest |
رنگ رفته بی نور |
lost chain |
زنجیره از دست رفته |
lorn |
از دست رفته بربادرفته |
pale |
رنگ رفته بی نور |
retreating chin |
چانه عقب رفته |
He wont be back for another six months. |
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد |
I have something in my eye. |
چیزی توی چشمم رفته. |
to count for lost |
از دست رفته بحساب آوردن |
to have arrived [expected moment] |
رسیدن [به زمان انتظار رفته] |
I have lost a lot of blood. |
خون زیادی از من رفته است |
wear off |
فرسوده و از بین رفته شدن |
up to the ears |
غرق سرا پا فرو رفته |
the cork went off with apop |
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد |
opportunity cost |
هزینه فرصت از دست رفته |
lost |
از دست رفته تلف شده |
macaroni |
ماکارونی جوان خارج رفته |
ingesta |
موادی که داخل بدن رفته |
lost causes |
جنبش یا آرمان از دست رفته |
sold |
فروخته شده بفروش رفته |
lost cause |
جنبش یا آرمان از دست رفته |
Time hangs heavily on my hands. |
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته |
intakes |
جای ابگیری نیروی بکار رفته |
shopworn |
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه |
to join the majority |
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند |
intake |
جای ابگیری نیروی بکار رفته |
She wI'll be a loser if she refuses. |
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته |
To make amends to someone for an injury. |
وقت از دست رفته جبران کردن |
My brother has gone abroad. |
برادرم رفته خارجه [خارج از کشور] |
cost of sales |
قیمت تمام شده کالای فروش رفته |
sell-out |
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته |
It is an absolute chaos. |
همه رشته کارها از دست در رفته است |
I areraged six hours a day. |
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم. |
i p that they are both gone |
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند |
applied |
برای هدف معین بکار رفته کاربسته |
sell-outs |
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته |
sell out |
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته |
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . |
نمی دانم کدام گوری رفته است |
drags |
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین |
quasi |
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است |
dragged |
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین |
Vxtreme |
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت |
mattoid |
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است |
drag |
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین |
gapeworm |
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د |
Nothing can.compensate for the loss ones health. |
هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند |
poppyhead |
تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته |
weathered rocks |
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است |
Cinquecento |
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.] |
abio |
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است |
Creches |
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند] |
diptych |
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده |
VT terminal emulation |
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند |
yin yang |
مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.] |
antihistamine |
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند |
leiwen |
لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.] |
parmakli |
لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.] |
adaptive channel allocation |
روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند. |
umbrella |
طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.] |
lee board |
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته |
due |
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده |
chrome dyes |
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند |
push pop stack |
ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند |
struck |
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد |
metallic thread |
نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.] |
lotus |
[نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.] |
double knotting |
گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.] |
pearl |
مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.] |
value added |
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است |
dye analysis |
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه] |
strike |
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است |