Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English
Persian
disposable
ازدست دادنی
forfoitable
ازدست دادنی
Other Matches
bloom
گل دادنی
bloomed
گل دادنی
blooms
گل دادنی
stretchy
کش دادنی
repayable
پس دادنی
stretchiest
کش دادنی
stretchier
کش دادنی
owing
دادنی
temperable
اب دادنی
imputable
نسبت دادنی
exhibitive
نشان دادنی
reportable
گزارش دادنی
relievable
تسکین دادنی
performable
انجام دادنی
organizable
سر وصورت دادنی
lendable
عاریه دادنی
votable
رای دادنی
evincible
نشان دادنی
rewardable
پاداش دادنی
assignability
تخصیص دادنی
ascribable
نسبت دادنی
alterant
تغییر دادنی
accomplishable
انجام دادنی
mitigable
تخفیف دادنی
movable
تکان دادنی
permissible
رخصت دادنی
loanable funds
وجوه وام دادنی
practical jokes
شوخی انجام دادنی
demonstrability
نمایشی نمایش دادنی
practical joke
شوخی انجام دادنی
loss
ازدست دادن
give-away
ازدست دادن
give away
ازدست دادن
to chuck away
ازدست دادن
give-aways
ازدست دادن
lapsable
ازدست رفتنی
to take time by the forelock
را ازدست ندادن
to give away
ازدست دادن
to let ship
ازدست دادن
get the sack
<idiom>
ازدست کار
issuable
قابل صدور انتشار دادنی
framable
تنظیم کردنی ترتیب دادنی
imputable
اسناد دادنی سزاوار سرزنش
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
I am tired of him .
ازدست اوخسته شده ام
tumbles
ازدست دادن تعادل
tumble
ازدست دادن تعادل
etiolation
ازدست دادن رنگ
tumbled
ازدست دادن تعادل
revendication
استردادزمین ازدست رفته
to lose one's reason
عقل خود را ازدست دادن
to lose the t. of a discourse
رشته سخن را ازدست دادن
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
effete
نیروی خود را ازدست داده
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
spent
نیروی خود را ازدست داده
impropriation
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
lose track of
<idiom>
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
toss out
<idiom>
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
deflorate
تصرف شده بکارت ازدست داده
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
to lose face
نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
creep
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
creeps
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
to barter away
بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
scalar
توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
shakeable
تکان دادنی تکان خوردنی
shakable
تکان دادنی تکان خوردنی
hinting
در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com