Dictiornary-Farsi | ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
fussily	ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی


Other Matches

to i. on particulars	به چیزهای جزئی اهمیت دادن
flyspeck	چیز جزئی وبی اهمیت
greaten	درشت نشان دادن اهمیت دادن
profaneness	وابستگی بچیزهای جسمانی
to make an account of	اهمیت دادن به
accenting	اهمیت دادن
accent	اهمیت دادن
accents	اهمیت دادن
to give prominence to	اهمیت دادن
to make a point of	اهمیت دادن
to attach importance to	اهمیت دادن به
emphasised	اهمیت دادن
emphasises	اهمیت دادن
tolay street on	اهمیت دادن
emphasizes	اهمیت دادن
to take into account	اهمیت دادن به
emphasized	اهمیت دادن
accented	اهمیت دادن
emphasize	اهمیت دادن
emphasising	اهمیت دادن
emphasizing	اهمیت دادن
outwardness	کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
overrated	زیاد اهمیت دادن به
consequentially	با اهمیت دادن به خود
overrate	زیاد اهمیت دادن به
to lay stress on something	بچیزی اهمیت دادن
overrates	زیاد اهمیت دادن به
overrating	زیاد اهمیت دادن به
accentuating	اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates	اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated	اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuate	اهمیت دادن برجسته نمودن
impact	اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impacts	اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
textualism	اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
injudiciously	بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
impartially	ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pig headedly	ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously	ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
discerningly	ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose	ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
secondary	در درجه دوم اهمیت یا کم اهمیت تر از اولین
litotes	کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
expertly	ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
agitation	بیقراری
fidgetiness	بیقراری
ataxy	بیقراری
lubricous	بیقراری
unrest	بیقراری
feverishness	بیقراری
restlessness	بیقراری
the fidgets	بیقراری
titubation	بیقراری
phraseologically	ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
mutabilty	بی ثباتی بیقراری
mutability	بی ثباتی بیقراری
akathisia	بیقراری حرکتی
hotch	بیقراری کردن
malease	ناراحتی بیقراری
malaise	ناراحتی بیقراری
jumpiness	حالت بیقراری حساسیت
psychomotor agitation	بیقراری روانی- حرکتی
restlessly	از روی بی تابی یا بیقراری
dysphoria	بیقراری احساس ملالت وکسالت
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
of secondary importance	از حیث اهمیت د ردرجه دوم دردرجه دوم اهمیت
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
rush	جزئی
snatched	جزئی
fiddling	جزئی
trifling	جزئی
peppercorn	جزئی
snatch	جزئی
rushed	جزئی
rushing	جزئی
portions	جزئی
remote	جزئی
smallest	جزئی کم
smaller	جزئی کم
small	جزئی کم
remote	جزئی کم
ternal	سه جزئی
paultry	جزئی
portion	جزئی
parcel	جزئی از یک کل
adaphorous	جزئی
peppercorns	جزئی
duple	دو جزئی
haxamerous	شش جزئی
snatching	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
piddling	جزئی
minute	جزئی
nominal	جزئی
picayubnish	جزئی
triparite	سه جزئی
two limbed	دو جزئی
picayune	جزئی
hexamerous	شش جزئی
sexpartite	شش جزئی
potties	جزئی
imperceptible	جزئی
corpuscular	جزئی
partial	جزئی
parcels	جزئی از یک کل
snatches	جزئی
inappreciable	جزئی
inconsiderable	جزئی
peddling	جزئی
potty	جزئی
indifferent	جزئی
remotest	جزئی
retail	جزئی
remoter	جزئی کم
paltry	جزئی
snatchy	جزئی
remotest	جزئی کم
negligible	جزئی
remoter	جزئی
petty	جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
shading	اختلاف جزئی
retail bin	انبار جزئی
gewgaw	چیز جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
gewgaws	چیز جزئی
clauses	جزئی از جمله
detailing	جزئی از اثر
partial	مغرض جزئی
partial competition	رقابت جزئی
excursus	بحث جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
pair	هرچیز دو جزئی
pittance	مبلغ جزئی
partial loss	زیان جزئی
fractionary	جزئی خرد
glim	درک جزئی
flesh wound	زخم جزئی
clause	جزئی از جمله
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
little	ناچیز جزئی
fractional damage	خسارت جزئی
retail	جزئی فروشی
dodecamerous	دوازده جزئی
partial eqilibrium	تعادل جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
heptamerous	هفت جزئی
partial order	ترتیب جزئی
partial fraction	کسر جزئی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
partial function	تابع جزئی
quadripartite	چهار جزئی
multipartite	چند جزئی
immaterial	معنوی جزئی
lobed	چند جزئی
negligibly	بطور جزئی
light laod	بار جزئی
fewtrils	چیز جزئی
nuance	فرق جزئی
nuances	فرق جزئی
fractionally	بطور جزئی
partial pressure	فشار جزئی
particular average	خسارت جزئی
tertramerous	چهار جزئی
particular average	خسارات جزئی
skirmishes	جنگ جزئی
skirmish	جنگ جزئی
minus cule	ریز جزئی
minuitae	نکات جزئی
minor elements	عناصر جزئی
partial correctness	صحت جزئی
detail	جزئی از اثر
retail dealer	جزئی فروش
partial plan	برنامه جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
it is immaterial	جزئی است
a minor incident	یک حادثه جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
incidental	جزئی ضمنی
insignificantly	بطور جزئی
minor constituent	عنصر جزئی
trivialism	چیز جزئی
nugae	نکات جزئی
extrinsic	جزئی ضمیمه
septempartite	هفت جزئی
nips	چیزی جزئی
nipped	چیزی جزئی
opuscule	اثر جزئی
pettily	بطور جزئی
nip	چیزی جزئی
giblet	خرده ریز جزئی
partial carry	رقم تقلی جزئی
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
budge	تکان جزئی خوردن
pull	برتری جزئی و مختصر
light load test	ازمایش بار جزئی