English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
perfidiously ازروی خیانت
Other Matches
treasonoius خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonable خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
disloyaty خیانت
infidelities خیانت
betrayals خیانت
betrayal خیانت
treason خیانت
infidelity خیانت
traitorousness خیانت
betrayment خیانت
punic f. خیانت
insidiousness خیانت
punic faith خیانت
falseness خیانت
false heartedness خیانت
rat خیانت
faithlessness خیانت
treachery خیانت
untruths خیانت
felonies خیانت
untruth خیانت
felony خیانت
dishonesty خیانت
untruthful خیانت
falsity خیانت
perfidy خیانت
two-faced <idiom> ناسپاس ،خیانت
abuse of confidence خیانت در امانت
malice a خیانت عمدی
foully ازراه خیانت
guile خیانت دورویی
malversation خیانت در امانت
betray خیانت کردن به
betrayed خیانت کردن به
betraying خیانت کردن به
betrays خیانت کردن به
perfidiousness خیانت کاری
false hearted خیانت امیز
felonious خیانت امیز
treacherous خیانت امیز
barratry خیانت در امانت
traitorous خیانت امیز
treason خیانت به کشور
to play false خیانت کردن
breach of trust خیانت در امانت
treacherousness خیانت کاری
high treason خیانت بزرگ
conspiracy نقشه خیانت امیز
lese majeste خیانت علیه حکومت
disloyalty خیانت نمک بحرامی
conspiracies نقشه خیانت امیز
lese majesty خیانت علیه حکومت
prevarication خیانت وکیل به موکل
guile تلبیس تدلیس خیانت
stab someone in the back <idiom> خیانت کردن به کسی
sedition خیانت در حفظ اسرار نظامی
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
judns be trayed jesus یهودابه مسیح خیانت کرد
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
conspire درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires درنقشه خیانت شرکت کردن
conspiring درنقشه خیانت شرکت کردن
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
sell-out یکجا فروختن خیانت کردن
sell out یکجا فروختن خیانت کردن
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
belie خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to swear tre sonagainstany one سوگند برای خیانت بکسی خوردن
belied خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies خیانت کردن به عوضی نشان دادن
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
from ازروی
discursively ازروی استدلال
fatuously ازروی بیشعوری
excursively ازروی بی ترتیبی
flatulently ازروی نفخ
flatulently ازروی لاف
flightily ازروی بوالهوسی
finically ازروی وسواس
disgustedly ازروی بیزاری
distastefully ازروی بی رغبتی
dizzily ازروی گیجی
doubliy ازروی تزویر
egotistically ازروی خودبینی
disobilgingly ازروی نامهربانی
emulously ازروی هم چشمی
lightly ازروی بی علاقگی
enterprisingly ازروی توکل
equivocally ازروی ایهام
evadingly ازروی تجاهل
experientially ازروی تجربه
facetiously ازروی شوخی
floutingly ازروی اهانت
disingenuously ازروی تزویر
dishonorable ازروی بی شرمی
dissolutely ازروی هرزگی
floutingly ازروی استهزاء
insesately ازروی بیحسی
insesately ازروی بی عاطفگی
irefully ازروی تندی
irreligiously ازروی بی دینی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
irreverently ازروی بی حرمتی
pettishly ازروی کج خلقی
muddily ازروی گیجی
mystically ازروی تصوف
obedienlv ازروی فرمانبرداری
open mindldly ازروی بی تعصبی
querulousy ازروی کج خلقی
politicly ازروی مصلحت
powerlessly ازروی ضعف
profligately ازروی هرزگی
purposelessly ازروی بی مقصودی
submissively ازروی فروتنی
inexactly ازروی بی دقتی
indelicately ازروی بی نزاکتی
indecisively ازروی دو دلی
fractiously ازروی کج خلقی
frivolously ازروی نادانی
glozingly ازروی مداهنه
headily ازروی خودسری
heretically ازروی فسادعقیده
hurry scurry ازروی دستپاچگی
hurry skurry ازروی دستپاچگی
ill humouredly ازروی بد خویی
ill humouredly ازروی بدخلقی
ill humouredness ازروی بد خلقی
ill naturedly ازروی بد خویی
illy ازروی بد خواهی
immorally از ازروی بد اخلاقی
in the abstract ازروی تجرید
inconstantly ازروی بی ثباتی
incontinently ازروی بی عفتی
indecently ازروی بی شرمی
to get off برخاستن ازروی
glaringly ازروی خودنمائی
pessimistically ازروی بد بینی
inadequately ازروی بی کفایتی
impatiently ازروی بی صبری
impatiently ازروی ناشکیبایی
inefficiently ازروی بی عرضگی
stupidly ازروی نادانی
antagonistically ازروی رقابت
inefficiently ازروی بی کفایتی
preponderantly ازروی فضیلت
constantly ازروی ثبات
huffily ازروی زودرنجی
huffily ازروی کج خلقی
economically ازروی اقتصاد
despondently ازروی افسردگی
despondingly ازروی افسردگی
flippantly ازروی سبکی
subtly ازروی زیرکی
childishly ازروی بچگی
puerilely ازروی بچگی
courageously ازروی جرات
rakishly ازروی هرزگی
joyfully ازروی خوشحالی
inquisitively ازروی کنجکاوی
irritably ازروی تندمزاجی
empirically ازروی شارلاتانی
irritably ازروی تندی
brotherly ازروی دوستی
basely ازروی پستی
grammatically ازروی دستور
discontentedly ازروی نارضایتی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
considerately ازروی ملاحظه
constrainedly ازروی اجبار
contumaciously ازروی سرکشی
distractedly ازروی گیجی
shabbily ازروی پستی
corruptly ازروی تباهی
surest ازروی یقین
surer ازروی یقین
sure ازروی یقین
deridingly ازروی ریشخند
contextually ازروی قراین
dissolute ازروی هرزگی
inexorably ازروی سنگدلی
circumspectly ازروی احتیاط
crookedly ازروی نادرستی
by the book ازروی کتاب
by i ازروی ندانستگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com